نوشته شده توسط : Dr. Dalake

حتما نباید برای یک سفر از مدتها قبل برنامه‌ریزی کرد ویا حتما هتل رزرو کرد گاهی می شود بدون برنامه ریزی به مسافرت رفت این روش یکی از بهترین کارهایی است که وقتی زندگی بسیار عادی و تکراری می‌شود می توان انجام داد. برای رهایی از این یکنواختی لازم است هر چند وقت یکبار بدون برنامه‌ریزی قبلی به یک مسافرت بروید،اطمینان داشته باشید که مسافرت زمینی به دلیل مسافت بیشتری که دارد حال شما را بهتر می کند.در لحظه تفریح کنید و از زندگی لذت ببرید.

اجتناب از زندگی کسل کننده و یکنواخت
نترس تر از این که هستید باشید. باید توجه داشته باشید که کمبود آدرنالین در زندگی بسیار موثر است! باید کارهای نو و جدید و جسورانه‌ای انجام دهیم. مثلا اسکی رفتن را تجربه کنید، وقتی کوه میروید همان اول توقف نکنید بیشتر بالا روید تا نقاطی را که هیچ گاه ندید ببینید یا اینکه به باغ وحش بروید و مارها را از نزدیک ببینید
این کارها هیجان را دوباره به زندگی برمی‌‌گرداند، وجد و شادی به زندگی شما بازمی گردد واحساس نخستین روزهای زندگی به شما بر می گردد.

برخی روزها را جشن بگیرید
همیشه نباید یک عید، تولد و یا سالگرد ازدواج را جشن بگیرید. روزهای بسیار زیاد سال را به دلایل مختلفی می توان جشن گرفت.
این کار را با هزینه و وقت زیاد میسر نمی شود شما با پختن یک غذای خاص، خریدن یک هدیه کوچک ویا یک شاخه گل و روشن کردن شمع می توانید انجام دهید. عشق دوباره شعله می کشد.

کمی اجتماعی‌تر شوید
زندگی گاهی اوقات دچار رکود می‌شود، مخصوصا برای زوج‌های جوان که فرزند ندارند این اتفاق بیشتر می‌افتد. دلیل آن هم این است که آنها همیشه راجع به چیزهای ثابت با هم حرف می‌‌زنند و موضوع جدیدی ندارند.

اگر حرف‌ها و بحث‌های شما تکراری شده‌اند،دنبال مطالب جالب و سرگرم کننده بگردید. از کتابها الهام بگیرید و یا یک فیلم را که می پسندید از ان ایده بگیرید و راجع به موضوع آن با همسرتان حرف بزنید. داشتن یک زندگی خوب با ترکیب زمان درست با کیفیت، تجربیات جدید وروابط عاطفی و روابط عاشقانه همراه است.

اگرگاهی احساس می‌کنید رابطه‌تان با محبتهای کمرنگ ویکنواخت روبروست ، شاید دلیل آن این باشد که دیگر حوصله و وقت لازم را برای رابطه تان خرج نمی کنید. اما باید یاد بگیرید با روش‌های جدید می‌توانید تازگی رابطه‌تان را دوباره بدست اورید.

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-نباید زندگی را یکنواخت و کسل کننده کنید



:: برچسب‌ها: برنامه ریزی , شادی زندگی , لذت زندگی ,
:: بازدید از این مطلب : 535
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 31 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

تجاوز و رویکرد روانشناسی و مشاوره ای
خبر همین است. نه بیشتر، نه کمتر. سراغ قصه دختر نرو. این که اهل کجا بوده و چه سنی داشته. دنبال جنایت هم نباش. این که قاتل یا قاتلان که بوده‌اند و چه کرده‌اند و الان کجایند. دنبال مقصر هم نگرد. فقط، همین جا بمان. ماجرا روایت کهنه‌ای است… تو بمان و این درد را فریاد کن…

در پارک چیتگر دختری مورد تعرض قرار گرفت و در آتش سوخت.

پرده اول: نفس عمیق
لابه‌لای درخت‌ها راه می‌روم. سکوت سنگینی همه جا را در بر گرفته. سرم را پایین می‌اندازم و فکر می‌کنم. به کودکانی که با شادی می‌دوند و بازی می‌کنند. صدایشان گویی از همین نزدیکی‌ها می‌آید. همهمه خنده و فریاد… فریاد؟ سرم را بالا می‌آورم، نفسم حبس می‌شود. صدای فریاد می‌آید. از همین نزدیکی، اما خیلی دور… صدای درد، صدای خشم و نفرت، صدای جیغ‌های فرو خورده‌ای که حتی شعله‌های آتش نتوانست بغض هزاران ساله‌شان را به سیلابی بس خشمگین تبدیل کند…

پرده دوم: آن کس که بداند و…
شماره پارک چیتگر را از ۱۱۸ می‌گیرم. بوق آزاد می‌زند. اما هیچ کس جواب نمی‌دهد. دوباره می‌گیرم. باز هم انتظار. به ساعت نگاه می‌کنم. وقت نمار و ناهار نشده است. چند ساعت بعد این کار را تکرار می‌کنم. خبری نمی‌شود. دوباره به ۱۱۸ زنگ می‌زنم. می‌گویند شماره دیگری در کار نیست. روی تکه کاغذی می‌نویسم فردا اول وقت تماس با چیتگر. نفر اول گوش نکرده می‌گوید با قائم مقام صحبت کنید. نفر دوم اصلا نمی‌داند ماجرا چیست و می‌گوید با فضای سبز تماس بگیرید. نفر سوم اما، می‌داند و با تعجب همراه با خنده می‌گوید شما برای چی این قضیه را می‌دانید؟! از کجا فهمیده‌اید؟!

پرده سوم: بودن یا نبودن
پارک چیتگر یکی از بزرگ‌ترین پارک‌های تهران است. ۹۵۰ هکتار مساحت دارد و بیشتر بخش‌های آن پوشیده از درخت‌های جنگلی است. به دلیل وسعت و اختلاف سطح و پوشش گیاهی این پارک، برقراری امنیت منطقه یکی از مهم‌ترین کارهای مسئولان مربوطه است. در گذشته گشت‌های حفاظتی و امنیتی پارک به صورت محدود توسط کلانتری ۱۴۱ شهرک راه‌آهن انجام می‌شده است. تقریبا از تمام دستگاه‌های خدماتی از جمله اورژانس و آتش‌نشانی گروه‌هایی به‌طور دائمی در سطح پارک‌های جنگلی منطقه از جمله چیتگر مستقر هستند تا در صورت نیاز به شهروندان خدمات‌رسانی کنند. گشت‌های نیروی انتظامی و اکیپ‌های سیار واحد اجراییات شهرداری تا ساعت ۲۴ به طور دائمی در سطح پارک‌های منطقه در حال گشت‌زنی هستند و پس از ساعت ۲۴ تمام درهای ورودی پارک‌ها بسته می‌شود.

مسئول روابط عمومی شهرداری یکی از مناطق تهران درباره برقراری و حفظ امنیت این پارک چنین توضیح می‌دهد: «وظیفه این کار با شهرداری است. یگان ویژه اجراییات در پارک مستقر هستند و با کلانتری محدوده ارتباط دارند. گشت‌های مرتب و منظمی از زمان تحویل دادن پارک به یکی از مناطق شهرداری تاکنون وجود داشته است. اما تا آنجا که من می‌دانم، اتفاق در محدوده پارک نیفتاده و ربطی به شهرداری نداشته اشت. فکر کنم درخبرگزاری‌ها هم این طور نوشته بود، شما آنها را خوانده‌اید؟!»

اما مسئول اجراییات پارک با شنیدن قضیه مورد بحث صدایش بلند می‌شود و می‌گوید: «بنده هیچ جوابی به شما نمی‌دهم. نخیر، من با شما حرف نمی‌زنم. نخیر نمی‌گویم بوده یا نبوده. باشد، همین یک کلمه هم تا با معرفی‌نامه نیایید و درخواست ندهید، نمی‌گویم. حالا بوده یا نبوده!»

پرده چهارم: خیلی دور، خیلی نزدیک
سال گذشته دو مورد تجاوز اتفاق افتاد که سر و صدای زیادی کرد. اولی آبان ماه در قیام‌دشت بود. شش مرد به یک زن تجاوز کردند. حرف‌های ضد و نقیض زیادی بعد از آن زده شد و خیلی‌ها خبر را رد کردند و گفتند خبر با عجله منتشر شده است. بعد اعلام شد در همان چند روز شش نفر مظنون دستگیر شده‌اند. به فاصله کمی بعد از مورد قیام‌دشت اتفاق دیگری در لواسان روی داد. بعد از این حادثه موضوع به مجلس کشیده شد و دستورهایی برای پی‌گیری و بررسی داده شد.

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-تجاوز: یکی از بدترین اتفاقات اجتماعی



:: برچسب‌ها: تجاوز , اتفاقات اجتماعی , رابطه جنسی ,
:: بازدید از این مطلب : 581
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 31 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

اعتیاد پیداکردن به اینترنت :محیط مجازی تمام وقت جوانان را می گیرد ،

هر چیزی که بیش تر از حد مورد استفاده قرار گیرد اعتیاد به بار می آورد و محیط مجازی جزو همین دسته محسوب می شود.

محیط مجازی برای همه افراد ضرورت دارد ، اگر اینترنت به صورت بی نهایت مورد استفاده نگیرد اعتیاد نتیجه آن نمی شود.

معتاد بودن به اینترنت
معتاد بودن به اینترنت ، به نوعی اختلال عدم نظم وسواسی می باشد که بعضی خصوصیات آن آسیب پذیر

است . در حقیقت زمانی فرد را می توان گفت دچار اعتیاد شده است که علائم خسته بودن ، تنهایی،

گوشه گیری و غیره را دارا باشد. در صورت ادامه پیدا کردن برای آینده فرد خطر بزرگی می باشد که مرکز

مشاوره خوب راه حل مناسبی می باشد.

آسیب های تکنولوژی اینترنت
آسیب های امروزی آسیب هایی هستند که استفاده بیش از حد از تکنولوژی نوجوانان و جوانان امکان دارد

برای او به وجود آید و مسیر تربیت ، آتیه و تربیت را از او دور سازد. برای پیشگیری از این گونه آسیب ها

توجه بیشتری به تربیت و مسائل دینی نوجوانان از طرف والدین و مسئولان صورت گیرد. در ضمن نباید

مدیریت والدین را در طرز صحیح این امر غفلت کرد.

منبع :کانون مشاوران ایران-اعتیاد پیداکردن به اینترنت



:: برچسب‌ها: معتاد بودن به اینترنت , اعتیاد به اینترنت , تکنولوژی اینترنت ,
:: بازدید از این مطلب : 619
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 31 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

افزایش وزن یکی از نگرانی های معمول مربوط به ترک سیگار می باشد. برخی از افراد به این دلیل ، حتی حاضر به ترک سیگار هم نمی شوند. در حالی که این حقیقت وجود دارد که بیشتر افرادی که شروع به ترک سیگار می کنند، در طی شش ماهه اول ترک، وزنشان افزایش می یابد، افزاش وزن معمولا کم می باشد – به طور متوسط در حد پنج پوند – و افزایش اولیه وزن در طول زمان از بین می رود. همچنین یاد آوری این نکته دارای اهمیت می باشد که داشتن یک مقداری وزن زیاد برای چند ماه اندک، هیچ صدمه ای به قلب شما نمی زند و مانند سیگار کشیدن، مضر نمی باشد. البته، افزایش وزن در هنگام ترک سیگار، کامل گریز ناپذیر نمی باشد و می توان از آن جلوگیری کرد.

 

سیگار کشیدن همانند یک داروی اشتها عمل می کند. همچنین احساس شما نسبت به بوها و مزه ها را تعدیل کرده و کاهش می دهد. بنابراین بعد از ترک شما، احتمالا اشتهای شما افزایش خواهد یافت و غذاها بسیار برای شما جالب توجه می شود. بازگشت وزن همچنین می تواند در صورتی رخ دهد که شما لذت ظاهری ناشی از سیگار کشیدن را با خوردن عوض کنید، مخصوصا در صورتی که شما به خوردن غذاهای ناسالم تمایل پیدا کنید. بنابراین پیدا کردن روش های سالم برای مقابله با استرس و دیگر احساس های ناخوشایندی نسبت به خوردن های هیجانی اهمیت بسیاری دارد.

خودتان را پرورش بدهید. به جای اینکه در هنگام احساس استرس، اضطراب یا ناراحتی سیگار بکشید یا به سمت خوردن غذا تمایل پیدا کنید، راه های جدیدی را برای آرام کردن و تسکین دادن به خود پیدا کنید
وعده های غذایی سالم و متنوع مصرف کنید. میوه ها و سبزیجات زیادی مصرف کرده و خوردنی های چربی دار را کاهش دهید. از گزینه های با چربی کم استفاده کنید که برای شما محرک و اشتها آور می باشدو شما واقعا آن را خواهید خورد. از الکل ، نوشیدنی های دارای شکر و دیگر نوشیدنی های با کالری بالا پرهیز کنید.
آب زیادی بخورید. نوشن آب زیاد – حداقل نوشیدن 6 تا 8 لیوان آب در روز – به شما کمک می کند تا احساس مناسبی داشته و از خوردن غذا در زمانی که گرسنه نیستید، اجتناب ورزید. آب همچنین به شما کمک می کند تا مواد سمی را از بدن خود بیرون کنید.

منبع :کانون مشاوران ایران-چگونه می توان سیگار کشیدن را ترک کرد 7



:: برچسب‌ها: پیشگیری از افزایش وزن بعد از ترک سیگار , ترک سیگار , سیگار کشیدن ,
:: بازدید از این مطلب : 554
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 30 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

سندرم تغیر لهجه
می‌خواهید یک زبان خارجی یاد بگیرید، اما حوصله، پول و وقتش را ندارید. اگر فرض کنید بعد از بیدارشدن از خواب یا به هوش آمدن پس از یک بیماری، یک زبان خارجی را به صورت فول بلد شده باشید، چه احساسی به شما دست می‌‌دهد؟ خوشحال می‌شوید؟! پس زیاد خوشحال نشوید، چرا که ممکن نیست در ازای آن زبان مادری خودتان را به همان صورت فوق که گفته شد برای همیشه از یاد برده باشید.

تمام این فرض عجیب توسط سندرمی شگفت‌انگیز به نام (FAS) در حال وقوع است. البته اگر جزو آقایان هستید، زیاد نگران نباشید، چون این سندرم بیشتر در خانم‌ها دیده می‌شود. کسی چه می‌داند، شاید روزی فرا برسد که خانم‌ها بتوانند بعد از عمل کردن دماغ لهجه و زبانشان را نیز عمل کنند! البته این سندم منحصربه خانم ها نیست و در برخی آقایان نیز اتفاق می افتد.

***

در یک روز تابستانی در سال ۱۹۴۱ رادیو اسلو ناگهان برنامه‌های خود را قطع می‌کند و خبری فوری را پخش می‌کند. انفجار بمبی دست‌ساز در حوالی میدان «پوستن». فردای آن روز در یکی از بخش‌های خبری گوینده اخبار اعلام می‌کند انفجار دیروز تلفاتی در پی نداشته است. تنها یک اتفاق عجیب در این بین رخ داده و آن هم این است که آرمیلا اکدال زن ۳۶ ساله‌ای که منزل مسکونی‌اش در حوالی محل انفجار بوده، زبان خود را کاملا فراموش کرده و به طرز معجزه‌آمیزی آلمانی صحبت می‌کند.

اولین بار کی اتفاق افتاد
در آن زمان او جزو اولین کسانی بود که تاکنون کشف شده بود چنین اتفاقی برایش افتاده است. این تغییر زبان توسط مشاور و روانشناس آن زمان نروژی نوعی اتفاق غیرطبیعی و خارق‌العاده قلمداد شد و به معروف‌شدن این زن منتهی شد. اما بشنوید از سرنوشت آرمیلا اکدال.

پس از این اتفاق همسر آرمیلا که می‌دید به طور کامل زبان قبلی را فراموش کرده، ابتدا پرستاری را که مسلط به زبان آلمانی باشد برای او استخدام می‌کند، اما هنگامی که می‌بیند آرمیلا هیچ جوری راه نمی‌آید، تصمیم می‌گیرد خودش زبان آلمانی یاد بگیرد.

بعد از چند ماه شوهر نیز که دیگر زبان آلمانی‌اش کم‌کم خوب شده، تصمیم می‌گیرد به همراه آرمیلا به آلمان بروند و در آنجا زندگی کنند…

سرنوشت آرمیلا و شوهرش
چیه؟ منتظر باقی داستان هستید؟ خبر دیگری از سرنوشت آرمیلا و همسرش در دست نیست، اما احتمالا هر دوی آنها تا الان با تکلم زبان شیرین آلمانی به دیار باقی شتافته‌اند.

لهجه غلیط ایتالیایی
به سراغ نفر پنجاه و هشتم در هلند می‌رویم. تلفن جیمز به صدا درمی‌آید. خواهر او پشت خط است. او به جیمز می‌گوید: مادر سکته کرده… جیمز به سرعت خود را به بیمارستان می‌رساند. هر دو نگران، پشت درهای آی‌سی‌یو منتظر هستند تا مادر به هوش بیاید.

پس از چند ساعت مادر به هوش می‌آید. جیمز و خواهرش با چشمانی که پر از اشک شوق است، به مادر نگاه و به او سلام می‌کنند.

مادر که به نظر می‌رسد حالش خوب است، نگاهی عجیب به فرزندان می‌کند. حدس می‌زنید مادر چه گفت و آن هم به چه زبانی؟ مادر با لهجه غلیظ ایتالیایی رو به جیمز می‌گوید: «چی پُورتی اونا بِه واندا فِرِسکا پِر پیاچِره؟» یعنی لطفا یک نوشیدنی خنک برایم بیاورید.

حالا شما فهمیدید که مادره چه گفته، اما در آن لحظه جیمز و خواهر نگون‌بختش که نمی‌دانستند مادر چه می‌گوید، چه می‌خواهد و اصلا آنجا چه خبر است؟

چند روزی طول می‌کشد تا آنها متوجه شوند مادرشان پنجاه و هشتمین بیماری است که به این سندرم عجیب و غریب مبتلا شده است.

رودا فن‌دن (همان مادر جیمز) زن بسیار پرحرفی بود. حالا شما در نظر بگیرید زبانش بعد از هلندی به‌طور ناگهانی به ایتالیایی تغییر کند. جیمز که می‌دید مادر از صبح تا شب یک ریز مشغول بلبل‌زبانی آن هم با زبان ایتالیایی است، به فکر می‌افتد که چه تدبیری برای این وضعیت باید بیندیشد. اما این سردرگمی برای جیمز چندان طولانی نمی‌شود.

یکی از دوستان او فکری بکر برای مادر جیمز می‌کند. او پیشنهاد می‌دهد مادر را به رادیو ببرند تا در برنامه‌ای به زبان ایتالیایی مشغول به کار شود. رودا فن‌دن ۵۸ ساله در حال حاضر یکی از مجریان بخش بین‌المللی رادیو آمستردام و برنامه‌ای به نام «ایتالیا در هلند» است.

به نظر می‌رسد این تغییر زبان برای خانم فن‌دن نه‌تنها بد نبود، بلکه آخر عمری برایش کارآفرینی هم ایجاد کرد.

***

سندرم لهجه برره ای
اگر تا حالا به این نتیجه رسیده‌اید که این تغییر زبان چندان بد هم نیست، بهتر است کمی از سرعت نتیجه‌گیری‌تان کم کنید. این سندرم ناشناخته اشکال دیگری هم دارد. در بعضی از مبتلایان (منظور همان جماعت نسوان است) به جای زبان جدید، لهجه‌ای جدید جایگزین می‌شود.

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-داستان جالب خانم‌هایی که زبانشان عوض می‌شود



:: برچسب‌ها: سندرم , سندرم تغییر لهجه , یادگیری زبان ,
:: بازدید از این مطلب : 486
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 30 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

در بسیاری از موارد کودکان حتی نمی‌دانند که باید چه کتابی بخوانند و یا به عبارتی چه کتابی را خودشان انتخاب کنند. اگر فردی در کودکی به خواندن کتاب علاقه داشته باشد، اما ابزارها و راه‌های دسترسی به کتاب خوب را نداشته باشد، به‌مرور کتاب‌خواندن را فراموش می‌کند و در بزرگسالی هم دیگر میلی به خواندن کتاب پیدا نمی‌کند.

انتخاب کتاب مناسب و خوب
نویسنده‌ها درست شبیه بقیه هنرمندها، بیشترین مصرف‌کننده عینک دودی هستند. آنها روزهای اول کارشان بیشترین تلاش را می‌کنند تا کسی آنها را بشناسد، بعد که معروف شدند، دلشان می‌خواهد کاری کنند که کسی آنها را نشناسد. به همین دلیل عینک دودی می‌زنند. وقتی نویسنده‌ای کتاب اولش را می‌نویسد، شبیه بازیگری است که اولین فیلمش را بازی کرده. او به هر دری می‌زند تا روزنامه‌ای یا مجله‌ای با او مصاحبه کند.

اما بعد از یکی دو کتاب (یا فیلم)، اوضاع کمی سخت می‌شود. دیگر نمی‌شود خیلی راحت نویسنده‌ها و سینماگرها را پیدا کرد. البته نویسنده‌ها کاملا رفتاری متفاوت با بازیگرها دارند. شما کمتر نویسنده‌ای را پیدا می‌کنید که به اندازه بازیگرهای سینما و تلویزیون معروف باشد. مردم حتی مجری‌های درجه سوم تلویزیونی را بیشتر از نویسنده‌ها می‌شناسند. با این همه خیلی‌ها دوست دارند نویسنده‌های مورد علاقه‌شان را ببینند. اما نویسنده‌ها چطور؟ آیا آنها هم دوست دارند که دیده شوند؟

رویکرد برنارد شاو
بعضی از نویسنده‌ها شبیه برنارد شاو هستند. آنها بدشان نمی‌آید که با مخاطب‌های کتاب‌هایشان دیدار داشته باشند. اما معمولا دیدارهایشان با مخاطب‌ها زیاد جالب نیست.

مثلا برنارد شاو چهره خوبی نداشت. او همیشه خودش را از مردم مخفی می‌‌کرد، چون می‌ترسید که قیافه‌اش مردم را بترساند. شاو می‌گفت: «مردم وقتی کتاب‌هایت را می‌خوانند، فکر می‌کنند که قیافه تو شبیه یکی از شخصیت‌های داستانت است. وقتی تو را می‌بینند، تصوراتشان به هم می‌ریزد. من دوست ندارم که تصورات مردم را به هم بریزم.»

بعضی از نویسنده‌ها صدای خوبی ندارند. مثلا بوکوفسکی صدای نازک جیغ جیغی‌ای داشت که وقتی حرف می‌زد، صدایش مثل یک زنگ توی سر آدم می‌پیچید. احتمالا او دوست نداشت که تلفنی با کسی حرف بزند. البته قیافه آبله‌گون بوکوفسکی هم اصلا جذاب نبود.

با این همه او دوستان زیادی داشت؛ دوستانی که حاضر بودند هر کاری برایش بکنند. بعضی از آدم‌ها کلا خوش‌شانس هستند و اصلا مهم نیست که صدا و تصویرشان خوب باشد.

نویسنده‌های کمی هستند که شبیه سلینجر باشند. او ۴۰ سال آخر عمرش را پشت دیوارهای بلند خانه‌اش طی کرد. خیلی‌ها دوست داشتند تا او را ببینند، اما نویسنده قبول نمی‌کرد.

یک تجربه جدید
یکی از علاقه‌مندان سلینجر، وقتی جلوی در خانه‌اش رفت، نویسنده با یک اسلحه شکاری از او پذیرایی کرد. اما فقط سلینجر نیست که در را به سوی علاقه‌مندانش می‌بندد. مثلا دن براون، همان نویسنده «رمز داوینچی» و «نماد گم‌شده»، دیوار بزرگی دور خانه‌اش کشیده است که می‌گویند شبیه دیوار چین است. دن براون می‌خواهد زندگی آرامی داشته باشد.

او می‌گوید که پول و شهرت هیچ تاثیری در زندگی‌اش ندارد: «من هم آدمی هستم مثل بقیه، فقط با این تفاوت که به جای بقالی، کتاب می‌نویسم. نمی‌دانم چرا مردم دوست دارند که توی زندگی آدم سرک بکشند. زندگی من چه چیز بامزه‌ای برای آنها دارد؟»

توی ایران هم نویسنده‌های زیادی هستند که دوست ندارند مصاحبه کنند. مثلا قیصر امین‌پور، با این‌که رابطه خوبی با مخاطب‌هایش برقرار می‌کرد و حتی خیلی مهربان بود، اما هرگز اجازه نداد خبرنگاری صدای او را ضبط کند. او دلش نمی‌خواست خیلی توی نگاه‌ها باشد. محمدرضا شفیعی کدکنی و ابوالحسن نجفی هم این‌گونه هستند.

احتمالا شما هیچ وقت هیچ مصاحبه‌ای از این چهره‌ها نخوانده‌اید. روزی که به شفیعی کدکنی (همان شاعر شعر معروف «به کجا چنین شتابان») زنگ زدم، گوشی را برداشت و با عصبانیت گفت: «فکر کنید من وجود ندارم. اصلا من نیستم.» با این همه کسی نیست که صحبت‌کردن با این شاعر را دوست نداشته باشد.

پنجمین ازدواج ارنست
ارنست همینگوی خیلی مسافرت می‌رفت. او پنج بار ازدواج کرده بود و ماجراهای زیادی داشت. روزی خبرنگاری از او پرسید: «آقای همینگوی، چرا شما همیشه به دنبال حادثه هستید؟» او گفت: «چون من نویسنده‌ام.» بعد توضیح داد که او همیشه به دنبال حادثه است، چون می‌خواهد این حادثه‌ها را وارد داستان‌هایش کند. همینگوی می‌گفت: «تا نویسنده حادثه‌‌ای را تجربه نکرده باشد، نمی‌تواند آن را به خوبی بنویسد.»

بعضی از نویسنده‌ها هم کارهای عجیب و غریبشان را این‌جوری توجیه می‌کنند. اگر فیلم «بی‌خوابی» را دیده باشید، حتی یادتان می‌آید که شخصیت اصلی این فیلم، آدم می‌کشت تا بتواند رمان جدیدی بنویسد. او با مخاطب‌های آثارش دوست می‌شد و به شیوه‌های عجیب و غریب آنها را می‌کشت. خلاصه این‌که نویسنده‌ها خیلی از خودشان در نوشته‌هایشان مایه می‌گذارند و شخصیت‌هایشان گاهی شباهت زیادی با آنها دارد.

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-کتاب خوب را شما برای فرزندتان انتخاب کنید



:: برچسب‌ها: کتاب , کتاب خوب , کتاب مفید ,
:: بازدید از این مطلب : 513
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 30 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

مصرف مواد مخدر
(عنوان های جایگزین: وابستگی، وابستگی به مواد مخدر)

وابستگی شیمیایی عبارت از اعتیاد فیزیکی و (یا) روان شناختی بدن به یک ماده روان گردان (ایجاد کننده تغییر در وضعیت روانی یا ایجاد کننده یک درک نادرست) می باشد که برای مثال می توان به مواد مخدر، الکل یا نیکوتین اشاره کرد.

وابستگی فیزیکی به این مواد شیمیایی به عنوان داروهای تجویز شده یا الکل، ریشه در استفاده مکرر از آنها دارد که به تدریج منجر به افزایش آستانه تحمل بدن یا توانایی بدن برای مطابقت یافتن با این دارو (یا مواد مخدر) می شود.

بنابراین بتدریج باید دوزهای بیشتری از این مواد استفاده شود تا فرد بتواند به تاثیرات مورد دلخواه خودش دست پیدا کند که این تاثیرات شامل تسکین افسردگی یا اضطراب به صورت موقتی یا القاء رضایت یا خوشحالی می باشد.

در صورتیکه دوز مصرفی فرد افزایش پیدا نکند، این امکان وجود دارد که علائم ترک این مواد در فرد بروز پیدا کند.

دو مورد از رایج ترین موارد مربوط به وابستگی شیمیایی عبارت از الکلیسم و اعتیاد به داروهای غیر مخدری مربوط به سیستم عصبی مرکزی می باشند.

این داروها شامل باربیتوریک (barbiturates) های دارای تاثیر کوتاه مدت و میان مدت، همانند سکو باربیتال، پنتو باربیتال و آما باربیتال (secobarbital, pentobarbital and amabarbital)، مسکن هایی همانند کلوردیازپوکساید، دیازپام، مپروبامیت و متاکولون (chlordiazepoxide, diazepam, meprobamate and methaqualone) و آمفتامین هایی همانند مت آمفتامین و دکسترو آمفتامین (methamphetamine and dextroamphetamine) می باشند.

مشخصات وابستگی به این مواد شامل تمایل یا نیاز شدید به ادامه مصرف این مواد، تمایل دوره ای به افزایش دوز مصرفی این مواد و وجود داشتن یک نیاز روانی و فیزیکی به تاثیرات این مواد برای حفظ هموستاسیز (homeostsis، توازن فیزیکی) می باشد.

افرادی که به یک نوع ماده مخدر وابستگی پیدا می کنند، ممکن است انواع دیگری از داروهای روان گردان را هم مصرف کنند تا این مواد بر روی احساسات و درک آنها تاثیرگذار باشد.


وابستگی شیمیایی
وابستگی شیمیایی
افرادی که مواد مختلفی را مصرف می کنند، ممکن است به صورت متناوب از باربیتوریک ها (مواد آرامش دهنده) و آمفتامین ها (مواد افزایش دهنده خوشحالی) استفاده کنند.

زیاده روی در مصرف هر دو مورد باربیتوریک ها و الکل می تواند منجر به ایجاد یک مستی (مسمومیت) شود که علائم مشابهی با مهارت های روانی یا روانی – حرکتی معیوب دارد.

مصرف همزمان باربیتویک ها و الکل منجر به افزایش تاثیر هر دو آنها می شود؛ به همین دلیل تاثیر مصرف دو مواد به طور همزمان، قوی تر از جمع تاثیر مصرف آنها به صورت مجزا می باشد.

ترک ناگهانی مواد مخدر می تواند منجر به بروز علائم مرتبط با روان آشفتگی الکلی شود که شامل تکانش سریع، افزایش فشار خون، عرق ریزی مکرر، هذیان گویی پارانویایی و توهمات می باشند.

درمان وابستگی شیمیایی (که به عنوان سم زدایی شناخته می شود) فقط باید با نظارت یک ناظر بالینی صورت بگیرد؛ معمولا سم زدایی در بیمارستان انجام می شود.

برنامه های سم زدایی می توانند محدود به برنامه های درمان روان شناختی یا گسترده تر از آن باشند و معمولا هر دو مورد متخصصان بالینی و روان شناختی در این پروسه مشارکت می کنند.

روان درمانی فردی و گروهی نقش مهمی در کمک به درمانجو برای تحمل کردن علائم فیزیکی ترک و فشارهایی را دارد که فرد باید برای ترک اعتیاد خودش تحمل کند.

منبع :کانون مشاوران ایران-وابستگی شیمیایی



:: برچسب‌ها: وابستگی به مواد مخدر , وابستگی , مصرف مواد مخدر ,
:: بازدید از این مطلب : 580
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 29 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

آیا می‌دانید که دیدن فیلم‌های ترسناک چه تاثیرات منفی‌ای روی فرزندان شما می‌گذارد؟ می‌دانید که اگر به پای این فیلم‌ها بنشینند و آنها را تماشا کنند، بعد از چند مدت بر روی اعصاب و روانشان تاثیر منفی دارد؟ جالب است بدانید که این فیلم‌ها علاوه بر تاثیر منفی بر روی جوانان، در بسیاری از موارد آنها را به گمراهی نیز می‌کشد.

تحلیل فیلم های ترسناک غربی
در این مقاله به چندین فیلم ترسناک اشاره کرده‌ایم و توضیحات کاملی در این موارد داده‌ایم تا با ضرر و زیان‌های این فیلم‌ها بیشتر آشنا شوید.

جان (اره) در سری فیلم‌های اره
اره یکی از داغ‌ترین پدیده‌های ژانر ترسناک و زیرشاخه اسلشر است که در آن مهوع‌ترین و چندش‌آور‌ترین صحنه‌ها را می‌توان دید. بریدن تک تک اعضای بدن با فریاد‌ها و جیغ‌ها و اصلی‌ترین عنصر یعنی خون از اصلی‌ترین ملزومات این سری فیلم‌هاست که تا به حال شش سری از آن اکران شده.

مسبب تمام این صحنه‌های رقت‌انگیز کسی نیست جز شخصی به اسم جان کرامر. جان بعد از اتفاقی که برای همسرش در کلینیک او افتاد و منجر به کشته‌شدن بچه او شد، احساس می‌کند بعضی از انسان‌ها ارزش زندگی‌ای را که خدا به آنها داده است نمی‌دانند، برای همین تصمیم می‌گیرد با این دست از آدم‌ها بازی‌هایی انجام دهد. البته او در تمام این بازی‌ها راه‌های نجاتی برای فرد بازی کننده قرار می‌دهد تا کسانی که نجات پیدا می‌کنند، قدر زندگی خود را بدانند.

بعد از اکران سومین قسمت این فیلم جسد مثله‌شده دختری ۲۵ ساله را که تماما طبق متد این سری فیلم قطعه قطعه شده بود، در خانه‌ای متروک واقع در اطراف هلسینکی فنلاند پیدا کردند. روی بازو‌های بریده با خراش نوشته شده بود تقدیم به جان!

مرد گرگ نما در فیلم مرد گرگ نما
مردی که تصادفا مورد حمله گرگ‌ها قرار می‌گیرد و بعد از گاز یک گرگ خودش هم تبدیل به یک گرگ می‌شود. نقش این مرد را بنیسیو دل تورو بازی می‌کند. مخالفان فیلم اعتقاد داشتند داستان کلی این فیلم خیلی تکراری و شبیه فیلم‌هایی نظیر «دراکولا» است. شاید به همین دلیل بوده که بعد از نسخه اصلی در سال ۱۹۴۱ هیچ وقت کسی به فکر ساختن این فیلم نبود.

اما یک چیز بود که این احتمال را ‌که شخصیت مرد گرگ‌نما لرزه بر اندام تماشاگر در سالن سینما بیندازد، تقویت می‌کرد و آن هم انواع و اقسام تکنولوژی کامپیوتری بود که از دل تورو هیولایی وحشتناک می‌ساخت. این اتفاق افتاد و مرد گرگ‌نما باعث شد تماشاگران مبهوت و میخکوب در سالن‌های سینما به تماشای آن بپردازند. باور کنید دیدن چهره در حال نعره و حمله مرد گرگ نما در آن سالن‌های استاندارد تجربه‌ای به یاد ماندنی است و عمرا شامل حال کسانی که با دی‌وی‌دی در خانه‌شان آن را می‌بینند نخواهد شد!

زامبی‌ها در سه‌گانه اهریمن مقیم
فقط آنهایی که بازی رزیدنت‌ای ول را دیده‌اند می‌توانند از این سه‌گانه‌ای که بر اساس این بازی ساخته شده، لذت ببرند. شهری که در تسخیر زامبی‌هاست و هر گوشه و کنار در کمین تو هستند. پدیده زامبی از سال‌های گذشته با سری فیلم‌های زامبی‌ها معرفی شده بودند، اما هیچ گاه چندان جدی گرفته نمی‌شدند تا این‌که اهریمن مقیم با سه‌گانه خودش و شهری که در تسخیر زامبی‌هاست وحشت را هر لحظه مهمان بیننده می‌کند.

در اواسط دهه ۳۰ میلادی در قسمتی از شرق آفریقا برای اولین بار شایعه وجود موجوداتی شبیه زامبی سراسر دنیا را فرا گرفت، اما هیچ گاه رسما وجود آنها مورد تایید قرار نگرفت. تا این‌که در سال ۱۹۶۴ اولین نسخه از فیلم زامبی ساخته شد و «شیطان مقیم» از وجود همان زامبی‌ها در داستانی دیگر به خوبی بهره برده است.

فردی کروگر درفیلم فردی علیه جیسون
فرض کنید شما بچه دارید! به خاطر نمره‌های کمش او را تنبیه می‌کنید. شب که برای گذاشتن کیسه زباله به کوچه می‌روید، ناگهان مردی با صورتی کاملا سوخته و مجهز به انواع و اقسام سلاح‌های برنده به سراغتان می‌آید تا انتقام بچه‌تان را بگیرد. فردی که صورتش در گذشته توسط پدر و مادرش کاملا سوخته شده به قصد انتقام در فیلم «کابوس در خیابان الم» به خواب مردم راه پیدا می‌کرد و پدرشان را در می‌آورد.

جیسون وورهیز هم همان نقابداری بود که در «جمعه سیزدهم» بندگان خدا را ساتوری می‌کرد! حالا تصور کنید برخورد این دو را در یک فیلم. تصاویر وحشتناکی از آش و لاش کردن این دو نفر را فقط در فیلم «فردی علیه جیسون» می‌توانید ببینید. اگر از این دست فیلم‌ها و فردی خوشتان آمد، از فیلم «کابوس در خیابان الم» تا چندین دنباله مختلف که حول محور شخصیت فردی می‌گذرد می‌توانید دیدن کنید، اما این توصیه رابرت انگلو بازیگر نقش فردی را هم نادیده نگیرید که در مصاحبه‌ای اعلام کرده از بازی در این نقش سخت پشیمان است و اگر زمان به عقب برگردد، به جای بازی در این فیلم‌ها به آبیاری باغچه خانه‌اش می‌پردازد!

هانیبال لکتر در فیلم‌های «سکوت بره‌ها»، «هانیبال و اژدهای سرخ»
همین چند سال پیش بود که آکادمی فیلم آمریکا شخصیت هانیبال لکتر را به عنوان بدذات‌ترین شخصیت در تمام تاریخ سینما لقب داد. می‌پرسید چرا؟

کریستفر لی یکی از اعضای این آکادمی در جواب می‌گوید: «هانیبال لکتر یک بیمار روانی مخوف است که به بدترین شکل قربانیانش را سلاخی می‌کند و بسیاری از بینندگان این فیلم بعد از تماشای این فیلم دچار استرس شدند.» این اظهارنظر جالب سر آنتونی هاپکینز را به واکنش وا داشت: «من هم قبول دارم هانیبال لکتر واقعا یکی از شخصیت‌های هراس‌آور سینما از کار درآمد، اما این اظهار نظر آقای لی هم کمی مسخره به نظر می‌رسد. ایشان توقع دارند که تماشاگر بعد از دیدن کارهای هانیبال دچار شادکامی شود؟!»

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-جوانان خود را از دیدن فیلم‌های ترسناک غربی منع کنید



:: برچسب‌ها: تاثیر مخرب فیلم , سینمای وحشت , فیلم‌های ترسناک ,
:: بازدید از این مطلب : 537
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 29 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

اسلام دینی بزرگ و همه‌جانبه است و برای تمام مسائل فردی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و… برنامه دارد و احکامی را وضع کرده است. یکی از احکام و دستورات اسلام در حوزه فردی و اجتماعی و فرهنگی، احکام پوشش و حجاب زنان و مردان است.

پوششی که در ادیان و مذاهب و در کتاب آسمانی ما قرآن امده است، نوعی از پوشش است برای حفظ کرامت انسانی، حفظ صفات انسانی و مصون ماندن از هوا و هوس و… و به طور کلی یک پوشش برای سعادت زندگی فردی و اجتماعی است، پوششی که در عین داشتن خصوصیات مورد نیاز یک پوشش، پوششی تعالی بخش و کامل باشد.

هدف اسلام از بیان نوع پوشش زنان و مردان، ارائه یک پوشش مناسب برای سعادت دنیوی و اخروی است. در این زمینه به پای صحبت یک از دوستان نشستیم و از ایشان سوالاتی پرسیدیم که در ادامه می‌خوانید:

– در قرآن و اسلام حجاب چگونه تعریف شده؟

در اسلام حجاب گفته شده و روی آن هم تاکید شده، ولی در اسلام از چادر به‌عنوان حجاب نام برده نشده. چادر لباس ملی ایرانیان است و به قول شهید مطهری کامل‌ترین حجاب است. حجاب در اسلام یعنی لباسی که کاملا برجستگی‌های بدن را حفظ کند و در متن قرآن هم روی حجاب زنان تاکید شده و زن باید تا جایی که گردنبند قرار می‌گیرد، جایی که خلخال به پا می‌افتد و دست‌ها را تا جایی که دستبند قرار می‌گیرد و مو را کاملا بپوشاند. اگر زنی در اتاق خلوت در حال نماز باشد و یک تار مویش به عمد از چادر بیرون باشد، نمازش باطل است. پس می‌بینید که در اسلام تا چه حد بر حجاب تاکید شده. حجاب برای زنان تکلیف است و از مقررات اسلام هم باید مثل همه قوانین تبعیت شود. گردی صورت اگر بدون زینت باشد و یا دست‌ها از مچ به پایین می‌تواند بدون پوشش باشد. زنان و دختران نمی‌توانند جامعه را به آتش بکشند و جوانان را تحریک کنند. این لباس‌های چسبان و شبیه لباس خواب که خانم‌ها باید در خانه جلوی همسرشان بپوشند، ولی الان در خیابان می‌پوشند، جوانان را تحریک می‌کنند، ولی چون آنها را ارضا نمی‌کنند، جوانان دست به کارهای خطرناک می‌زنند و عکس‌العمل خطرناک نشان می‌دهند. این فحاشی‌ها، چاقوکشی‌ها، آزار و اذیت و جنایت همه از این موضوعات نشئت می‌گیرند. جوانان با این کارها می‌خواهند انتقام بگیرند و این خیلی بد و خطرناک است. نیروی انتظامی گزارش‌های زیادی از پیداکردن دختران در چاه‌های کرج و شهریار و… می‌دهد. این نشان می‌دهد که حجاب چقدر می‌تواند در جامعه موثر باشد و بدحجابی چه عواقبی دارد.

البته من خودم طرفدار چادرهای ایرانی هستم و واقعا این چادرهای ایرانی که هم چادرند و هم آستین دارند، خیلی بهتر از چادرهای دیگرند. به نظر من چادرهایی که آستین ندارند، واقعا به زنان ظلم است. در آن چادرها زنان مجبورند با یک دست جلوی چادر را بگیرند و با دست دیگر صورتشان را بپوشانند، ولی با این چادرهایی که آستین دارند و جلویشان بسته است، خیلی بهتر و راحت‌تر می‌توانند در جامعه باشند. مثلا خانم خود من هم از همین چادرهای آستین‌دار استفاده می‌کند و به نظر من خیلی بهتر است.

– در اسلام برای بدحجابی مجازاتی هم در نظر گرفته شده؟

بله، در فصل ۱۸ قانون جرایم در مورد بدحجابی مجازات در نظر گرفته شده. این مجازات را فقها از احادیث بیرون کشیده‌اند. مثلا در قانون آمده هر وقت زن و مردی که بین آنها علقه زوجیت نباشد با هم روابط نامشروع بدون زنا (بوسیدن و…) داشته باشند، به ۹۹ ضربه شلاق محکوم می‌شوند.

و یا هر کسی علنا در مکان‌های عمومی و معابر به عمل حرام مشغول شود، علاوه بر کیفر عمل، از ۱۰ روز تا دو ماه و یا ۷۴ ضربه شلاق محکوم می‌شود.

زنانی که بدون حجاب شرعی در اماکن عمومی ظاهر شوند، از ۱۰ روز تا دو ماه به حبس و از ۵۰ هزار تا ۵۰۰ هزار ریال جزای نقدی محکوم می‌شوند.

از این دست قوانین خیلی زیاد است. حتی اگر سینماچی عکس‌هایی که به در و دیوار سینما می‌زند، به منظور تحریک جامعه باشد، او هم باید مثل خود کسی که بدحجابی می‌کند، مجازات شود.

– مجازات افرادی که به‌طور غیرمستقیم در این بدحجابی مقصرند، چیست؟

این مجازات‌ها بستگی به نظر قاضی هم دارد. نیروی انتظامی به دادگاه و قاضی گزارش می‌دهد. بقیه برمی‌گردد به نظر قاضی، قاضی کسی است که می‌تواند تشخیص نهایی را بدهد که فرد مقصر است یا فریب خورده.

– آیا در قوانین کشور قانونی درباره حجاب سراغ دارید؟

اگر شما متن دقیق قانون را می‌خواهید، باید من اول قانون حجاب را مطالعه کنم، بعد صحبت کنم، ولی اگر از نظر کلی در قانون می‌پرسید، باید بگویم که حجاب از اول انقلاب یکی از مهم‌ترین چالش‌های فرهنگی، اجتماعی بوده و نوع پوشش افراد از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی از مسائل مهم بوده. تا آنجایی که من حضور ذهن دارم، در مجلس هفتم، کمیسیون فرهنگی یک سری اقداماتی در مورد تعیین پوشش برتر انجام داد. و قانون نوع حجاب آن موقع در مجلس به تصویب رسید. چیزی که مسلم است، حجاب کامل و برتر از منظر اسلام چادر است. ولی به لحاظ اجتماعی با توجه به تجربیاتی که در این سه دهه داشتیم، باید اذعان کرد که معنی حجاب در قانون، پوشاندن سر، قرص پیشانی، دست‌ها تا مچ و پاها و همچنین آزاد و راحت بودن لباس است. به طوری که این لباس محرک جنس مخالف نباشد

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-حجاب بانوان و سفارش‌های مهم دین اسلام



:: برچسب‌ها: حجاب زنان , حجاب مردان , بد حجابی ,
:: بازدید از این مطلب : 490
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 29 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

چقدر خوب است که وقتی فرزندمان سخن می‌گوید، به حرفش گوش کنیم و به گفته‌هایش احترام بگذاریم. بگذاریم تا جمله‌اش کامل شود و بعد تصمیم بگیریم که کاری را انجام دهد یا خیر.

بعضی از کارشناسان می‌گویند: متاسفانه هستند پدرها و مادرهایی که در بسیاری از موارد نمی‌گذارند حرف از دهان فرزندشان در بیاید؛ هم سریع تصمیم‌گیری می‌کنند و هم زود حکم را صادر می‌کنند و در خیلی از مواقع به فرزندشان می‌گویند تو توانایی این کار را نداری. این نوع تصمیم‌گیری زودهنگام بسیار اشتباه است و از لحاظ روحی و رفتاری روی فرزند تاثیر منفی می‌گذارد. بدانید که این عزیزان سکاندار آینده این مرز و بوم هستند و قرار است هر کدام در قسمتی از این آب و خاک خدمتی کنند. سعی کنید استعدادهای جوانان را به هیچ عنوان ندیده نگیرید و آنان را کمک کنید و پلی باشید بین زمان حال و آینده آنان.

Dota Allstar یک نقشه از بازی War Craft است که این روزها طرفداران زیادی در بین گیمرهای ایرانی به دست آورده. با قهرمانان چندساله Dota Allstar ایران در مورد دنیای گیم حرفه‌ای و مشکلاتش هم‌صحبت شدیم. حمیدرضا دانشمند، دانشجوی ۲۱ ساله رشته مهندسی معدن، لیدر بهترین تیم Dota ایران و هم‌تیمی‌اش امید رضایی با ۲۰ سال سن، پرافتخار‌ترین بازیکن Dota AllStar در ایران، رودرروی ما نشستند تا با هم گپ و گفتی در مورد اتفاقات این چندساله گیم ایران بزنیم.

حمیدرضا و امید که هر دو اهل شرق تهران هستند، Play Station 1 را به دیگر کنسول‌های بازی ترجیح می‌دهند. حمیدرضا با بازی ماندگار Rever Ride (همان هواپیما که هیچ وقت به مقصد نمی‌رسید!) در کنسول آتاری و امید با بازی محبوب قارچ‌خور در کنسول میکرو برای اولین بار جادوی بازی‌های کامپیوتری شدند و الان چند سالی هست که پیشتازان بازی خودشان در ایران هستند و یک جورهایی با زبان بی‌زبانی حریف می‌طلبند. بازیکنان تیم Reborn اردیبهشت‌ماه امسال برای سومین بار در مسابقات جام جهانی بازی‌های کامپیوتری (ESWC) در ایران توانستند بدون شکست و بدون لرزش جایگاه اولیه خودشان را در ایران حفظ کنند. آنها به تازگی مقدمات سفرشان به فرانسه برای شرکت در دور نهایی مسابقات را فراهم‌کردند و دل بسیار پری از مسئولان انجمن بازی‌های رایانه‌ای ایران دارند.

– برنامه شما برای مسابقات نهایی در فرانسه چیست؟

حمیدرضا: راستش امسال بیشتر از این که دغدغه ما بازی باشد، تا همین امروز دنبال کارهای پاسپورت و اجازه خروج بودیم.

– خب حالا که به سلامتی همه کارها درست شد و شما می‌توانید با ترکیب همیشگی‌تان در فرانسه حضور پیدا کنید، برنامه‌تان چیست؟

حمیدرضا: بعد از ESWC همه تیم‌های ایران به نوعی رفتند و تیمی به آن شکل نیست که بخواهیم با آنها تمرین کنیم. الان مجبوریم که آن‌لاین از منزل تمرین کنیم تا به Team Speak عادت کنیم که در فرانسه راحت باشیم.

– ترکیب نهایی تیم Reborn برای مسابقات فرانسه چه کسانی هستند؟

حمیدرضا: علیرضا دانشمند، حمیدرضا دانشمند، امید رضایی، امید اکتایی و علی سرمدی.

– در مسابقات سال ۲۰۰۸ با چه ترکیبی شرکت کردید؟

حمیدرضا: علیرضا دانشمند، حمیدرضا دانشمند، میلاد کاوند، مرحوم جواد مازندرانی و سهیل محمودی.

– نتیجه‌ای که در آن مسابقات چه نتایجی کسب کردید؟

با تیم‌های EG از آمریکا، MYM از دانمارک، SRS از فرانسه و تیم ۴۶+ هم‌گروه بودیم که متاسفانه در مقابل همه تیم‌ها نتیجه را واگذار کردیم.

– بهترین بازیکن تیم در آن تورنمنت چه کسی بود؟

حمیدرضا: هیچ کس. همه بد بازی کردیم و می‌توانم بگویم ۲۰ درصد از بازی خودمان را هم نکردیم. برای آن تورنمنت فقط من و علیرضا و سهیل از تیم Reborn بودیم و دو بازیکن دیگر از تیم‌های دیگری بودند و طبیعی بود که با هم ناهماهنگ باشیم.

– الان چه فرقی با آن موقع کردید؟

حمیدرضا: الان فرقش این است که ما دو سال است که با همیم و خیلی هم هماهنگیم. به هم عادت کرده‌ایم، تجربه بیشتری داریم، سطح بازی‌هایمان بالاتر رفته و اگر استرسی بوده با بازی‌های آن‌لاین با خارجی‌ها کمتر شده.

– محیط ESWC پاریس با ایران چه فرق‌هایی داشت؟

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-والدین با به دست آوردن استعدادهای فرزندانشان، آنها را یاری کنند



:: برچسب‌ها: پرورش استعداد نوجوان , پرورش استعداد , مسابقات قهرمانی ایران ,
:: بازدید از این مطلب : 523
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 29 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

با خود در حال قدم‌زدن بودم که بعد از کمی راه رفتن روی یک نیمکت نشستم. کمی آن‌طرف‌تر شخصی نشسته بود که برخلاف تصور من، سن‌اش بالاتر بود. کم‌کم با هم هم‌صحبت شدیم و چند دقیقه‌ای به صحبت نشستیم. صحبت با یکی از جوان‌ دیروزی و یکی از مردان بزرگ امروز خالی از لطف نبود.

آقا سعید را در فرهنگسرای ارسباران پیدا کردم، در یکی از روزهایی که به قول خودش، روز بی‌حوصلگی‌اش بود، ولی آن‌قدر گرم و راحت حرف زد، که پا به پایش به سرزمین نوجوانی‌اش رفتم و برگشتم. می‌گویم نوجوانی، و نمی‌گویم جوانی که سال‌های جوانی من و هم‌نسلانم، تا سال‌های سال ادامه دارد و شاید این از خوش‌شانسی آیندگان است که فرصت دارند بعدها از جوانی ما بنویسند.

– یک‌راست برویم به دهه ۶۰٫

بد نیست. من متولد آذر ۱۳۴۴ هستم، یعنی در سال۱۳۶۰، ۱۶ ساله بودم.

– یک پسر ۱۶ ساله در آن روزها چه کار می‌کرد؟

مطالعه. من عاشق کتاب خواندن بودم.

– و دوست داشتی در آینده چه‌کاره شوی؟ بازیگر و فیلمنامه‌نویس؟

نه. دوست داشتم نویسنده شوم. رمان و داستان کوتاه بنویسم.

– پس چرا ننوشتی؟ مخصوصا بعد از این‌که به عنوان یک بازیگر مطرح شدی.

راستش را بخواهی من آدم بی‌نهایت تنبلی هستم، و به خاطر همین تنبلی تاریخی هیچ وقت نتوانستم به آرزویم برسم.

– این تنبلی، تاثیری در تحصیلت نداشت؟

به هیچ وجه. من فوق دیپلم رادیولوژی و لیسانس شیمی را از کرمان، و فوق لیسانس آلودگی محیط زیست را از تهران گرفتم.

– پس درسخوان بودی؟

به هیچ وجه….

– فکر کنم به نتیجه نرسیم. از خودت بگو. از خانواده‌ات. چند خواهر و برادرید؟

پدر و مادر من از هم جدا شده بودند. یک برادر از طرف مادرم دارم و یک خواهر و یک برادر از طرف پدرم.

– تو با پدرت زندگی می‌کردی یا مادرت؟

با مادرم، ولی با پدرم هم ارتباط داشتم، برعکس الان که با هیچ کدام ارتباطی ندارم.

– چرا؟

چون هر دو فوت کرده‌اند.

– متاسفم. با توجه به جدایی پدر و مادرت، در نوجوانی مشکل مالی نداشتی؟

نه. من در تمام طول تحصیل هم از طرف خانواده‌ام حمایت مالی می‌شدم و هیچ وقت مشکلات مالی نداشتم.

– اصالتا اصفهانی هستی؟

بله. تا سال ۶۳ اصفهان بودم و بعد از قبول‌شدن در دانشگاه به کرمان رفتم. و تا سال ۶۹ در کرمان بودم. در واقع دهه ۶۰ را در کرمان بودم.

– در کرمان دهه ۶۰، سرگرمی هم داشتی؟

به غیر از کتاب خواندن، ورزش می‌کردیم، شنا و بسکتبال.

– حرفه‌ای؟

من که قبلا گفته بودم، آدم تنبلی هستم.

– ببخش، فراموش کردم. سینما هم می‌رفتی؟

کرمان که دو سینما بیشتر نداشت که اکثرا فیلم‌های خانوادگی ایرانی را نمایش می‌داد، ولی وقتی به تهران می‌آمدم از خجالت سینما در می‌آمدم. یادم هست که در آن روزها «پل فاتح» را در سینما عصر جدید و «راه» ییلماز گونی را در سینما آزادی دیدم.

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-گفتگو با یک جوان دیروزی



:: برچسب‌ها: جوان دیروزی , فیلمنامه نویسی , مردان بزرگ ,
:: بازدید از این مطلب : 616
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 29 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

کوی دانشگاه تهران از همه نظر جای پر سر و صدایی است. چه سر و صداهای همیشگی که از اتاق‌های کوچک و به هم ریخته‌اش بلند است و چه سر و صداهای بچه‌ها که هنگام درس خواندن گاهی بلند می‌شود. اما کوی چیزهای دیگری هم برای دانستن دارد. در مقاله‌ای که می‌خوانید، با بزرگ‌ترین مجموعه خوابگاهی کشور بیشتر آشنا می‌شوید.

تاسیس و توسعه کوی

دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۳ بر اساس قانون تاسیس دانشگاه مصوب هشتم خرداد ۱۳۱۳ ایجاد شد. به این ترتیب که از مدارس عالی که در آن زمان وجود داشت (مثل دارالمعلمین عالی، مدرسه حقوق و علوم سیاسی، مدرسه عالی طب) تشکیل شد و به سرعت اجزای مختلف آن ایجاد شد.

خوابگاه یکی از این اجزا بود که برای دانشگاه تهران در نظر گرفته شد. این بخشی از خبری است که در مورد اختصاص خوابگاه به دانشجویان دانشگاه تهران در زمان تاسیس کوی منتشر شده بود: چون وضع مسکن دانشجویان که برای تحصیل به تهران می‌آیند، رضایت‌بخش نبود، از این رو به موجب استدعای جناب آقای رئیس دانشگاه تهران، امیرآباد با تمام لوازم و وسایل آن خریداری و به دانشگاه اعطا گردید و بعضی از اتاق‌های نیمه‌تمام و غیرمناسب آن نیز تعمیر شد تا موجبات آسایش دانشجویان در آنها فراهم گردد. اکنون در حدود ۷۱۲ نفر از دانشجویان دانشگاه در کوی دانشگاه سکونت دارند و از مسکن مناسب و سایر مزایا استفاده می‌نمایند.

چون اکثر دانشجویان دانشکده‌های تابع دانشگاه تهران به ویژه کسانی که از شهرستان‌ها برای تحصیل به تهران می‌آیند، از نظر محل سکونت فوق‌العاده در مضیقه هستند و در خوابگاه‌های موجود در کوی دانشگاه نیز که غالبا احتیاج به تعمیر و تجدید بنا دارند، بیش از گنجایش آنها دانشجو ساکن هستند، دانشگاه از مدتی پیش در صدد برآمد که بر تعداد خوابگاه‌های دانشجویان در امیرآباد بیفزاید و خوابگاه‌های قدیمی را نیز تعمیر و تکمیل نماید تا دانشجویان بتوانند در آنجا به راحتی سکونت نمایند و به امور تحصیلی خود بپردازند. پس از بررسی‌ها تصمیم گرفته شد از محل صرفه‌جویی‌ها و سایر اعتباراتی که تحصیل خواهد شد، به منظور فوق تحقق بخشد.

از هفته گذشته ساختمان دو خوابگاه مجهز برای دانشجویان در کوی دانشگاه آغاز گردید و با کوششی که جهت حسن جریان و تسریع در ساختمان آنها به کار می‌رود، احتمال دارد این دو ساختمان تا سال تحصیلی آینده آماده گردد و مورد استفاده دانشجویان قرار گیرد.

دانشگاه قسمتی از اتاق‌های باشگاه دانشجویان را که محل برگزاری ضیافت‌های رسمی دانشگاه است، برای سکونت دانشجویان خارجی که برای تکمیل تحصیلات خود در رشته زبان و ادبیات فارسی همچنین فراگرفتن فنون و علوم دیگر به تهران آمده بودند، در نظر گرفت. در سال ۱۳۳۶ دکتر فرهاد که رئیس وقت دانشگاه بود، در بازدید از کوی به دانشجویان وعده احداث چند خوابگاه جدید را هم داد.

توسعه قسمت‌های مختلف کوی هم داستانی طولانی دارد. در زمان ریاست احمد بهمنش در کوی هسته اولیه ساختمان‌های کوی دانشگاه با کارکرد خوابگاهی شکل گرفت. ساختمان‌های ۹، ۸، ۷، ۶، ۵، ۴، ۳ و کتابخانه مرکزی کوی در این دوره ایجاد شدند. در دوره‌های بعدی هم توسعه کوی ادامه پیدا کرد. مجموعه فرهنگی الغدیر، سالن ورزشی شهید نوروزی، مرکز بهداشت کوی، گلخانه کوی و سایر امکانات هم به این مجموعه اضافه شد. بعد از انقلاب هم در تغییر کاربری، ساختمان‌های خالی و بدون استفاده (که بعضا بازمانده ارگان‌های رژیم قبل بود) به خوابگاه دانشجویان تبدیل شدند که از مجموع ۴۲ ساختمان، چهار ساختمان به دانشگاه تهران رسید. بعد از آن هم به خاطر نیاز به فضای بیشتر و کمبود جا در کوی ساختمان‌های پراکنده‌ای در سطح شهر به عنوان خوابگاه مورد استفاده قرار گرفتند.

در کتاب دانشگاه تهران، شناسان ۱۳۷۸ آمده:

خوابگاه‌های دانشگاه در حال حاضر به صورت پراکنده در سطح شهر و یا به شکل مجتمع‌های مسکونی با ۲۱۳۲ اتاق مجردی و ۴۰۸ اتاق متاهلی در حال حاضر ۱۰۰۰۰ دانشجو را در اتاق‌های یک دو یا سه نفره سکونت داده است. هر ساختمان دارای اتاق مطالعه، تلویزیون، آشپزخانه و حمام است. در هر اتاق به هر دانشجو میز مطالعه، تخت‌خواب، کمد و قفسه کتاب شخصی تعلق می‌گیرد. در مجتمع‌های مسکونی، تسهیلات ضروری شهری از قبیل نانوایی، خشکشویی، فروشگاه، آرایشگاه، خیاطی، کفاشی و… در نظر گرفته شده که ارزان‌تر از قیمت‌های موجود در سطح شهر ارائه خدمات می‌نمایند. سینما، ویدئوکلوپ، نوارخانه، کمیته کوهنوردی، سالن‌های ورزشی و والیبال، بسکتبال، فوتسال، استخر شنای روباز و… و مراکز آموزشی کامپیوتر، تئاتر، مکالمه و ترجمه زبان انگلیسی و… برنامه‌هایی را برای اوقات فراغت و لذت بردن از زندگی جمعی را در کوی دانشگاه تعبیه دیده‌اند. مرکز اورژانس کوی همه روزه از ساعت ۱۹ شب لغایت هفت صبح جهت خدمات درمانی و رسیدگی به فوریت‌های پزشکی دانشجویان ساکن خوابگاه‌های فعالیت می‌نماید. کوی دانشگاه دارای نمازخانه بزرگی است که علاوه بر برگزاری نماز و مراسم مختلف مذهبی، محلی برای سازماندهی فعالیت‌های مختلف دانشجویان ساکن کوی و همچنین برگزاری اردوهای زیارتی و سیاحتی می‌باشد. در طی روز سرویس‌های ایاب و ذهاب برای دانشجویان برقرار است.

البته خیلی ذوق نکنید. همه اینها امکاناتی است که قرار بوده وجود داشته باشد، اما این را که واقعا چقدر وجود دارند و چقدر مرتب و منظم ارائه می‌شوند، باید از غرغرهای همیشگی دانشجویان کوی حدس زد. دانشجویانی که الان تعدادشان بیشتر هم شده. یعنی ۴۹۰۰ پسر در ۲۳ بلوک، ۴۲۵۰ دختر در ۱۰ بلوک که قطعا امکانات بیشتری هم نسبت به قبل لازم دارند.

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-علم، تحصیل، دانشگاه و آیین و مقررات آنها



:: برچسب‌ها: دانشگاه تهران , فعالیت دانشجویی , کوی دانشگاه ,
:: بازدید از این مطلب : 592
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 29 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

خب معلوم است باور نمی‌کنید اگر بهتان بگویند بزرگ‌ترین پیشگوی جهان که زلزله بم را پیش‌بینی کرده بوده، گفته فردا قرار است برف بیاید، آن هم وسط تابستان، باور می‌کنید؟! اگر بگویند فلانی که راند پیشگوهای جهان است و کشته‌شدن پرنسس دایانا را درست پیش‌بینی کرده بوده، گفته فردا صبح یک ای‌میل به دستتان می‌رسد که در آن پیشنهاد ۱۰۰ میلیون یورویی باشگاه فرهنگی ورزشی یوونتوس ایتالیاست که در آن از شما دعوت کرده‌اند تشریف ببری ایتالیا و برایشان چند تا روپایی بزنی چطور، باور می‌کنید؟

پس شما که هیچ مدل پیش‌بینی را باور نمی‌کنید، چطوری قبول می‌کنید یک هشت پا نتایج بازی‌های جام جهانی را پیش‌بینی می‌کند، آن هم صد درصد درست. نترسید نمی‌خواهیم دعوایتان کنیم. اگر این مطلب را تا انتها بخوانید، خودتان خواهید فهمید که چه پیش‌بینی‌ها و پیشگو‌های عجیبی که در دنیا وجود ندارد.

۱

شاید روزگاری سهراب سپهری در یکی از شعرهایش بابت این‌که چرا در قفس‌های ما به جای قناری و فنچ و مرغ عشق کرکس نیست گله می‌کرد، اما خدایی‌اش این وحشتناک‌ترین پرنده جهان آن‌قدر جذبه دارد که اگر روزی ما از فاصله دور هم ببینیمش خواهیم گرخید! حالا همه اینها را داشته باشید تا به کیپ تاون در آفریقای جنوبی سفر کنیم.

فرقه‌ای به نام موتی در آنجا هست که قدرت پیش‌بینی زیادی دارند. اما این‌که ادعا می‌کنند می‌توانند پیش‌بینی کنند، در اینجا چندان مهم نیست، این‌که قدرت پیش‌بینی‌شان را از کجا می‌آورده‌اند وحشتناک است. این دوستان ما اعتقاد دارند با دود کردن مغز کرکس‌های این منطقه می‌توانند چیزهای زیادی را به درستی پیش‌بینی کنند.

حالا این را دیگر خودتان مجسم کنید که چطوری کرکس‌ها را شکار و مغزشان را پیاده می‌کنند و چه بویی از جزغاله‌شدن مغز آنها متصاعد می‌شود. این مغز دود کنی موتی‌ها و پیش‌بینی‌هایی که کسی چیزی ازشان ندیده بود، همچنان ادامه داشت تا چند هفته پیش از شروع جام جهانی فوتبال که موتی‌ها اعلام می‌کنند می‌خواهند بازی‌های جام جهانی را پیش‌بینی کنند. همین اعلام آنها باعث شد گند کارشان در بیاید و سازمان جهانی محیط زیست دادش در بیاید که بابا یکی جلوی اینها را بگیرد، وگرنه برای پیش‌بینی‌کردن کل بازی‌های جام جهانی پدر این کرکس‌های بدبخت کیپ تاون را در خواهند آورد.

وقتی نماینده ویژه این سازمان برای پی‌گیری به آفریقای جنوبی می‌رود، متوجه می‌شود طبق آمارهای سازمان محیط زیست آفریقای جنوبی به همت الطاف موتی‌ها تا ۱۲ سال آینده نسل کرکس‌ها در کیپ تاون به کلی منقرض خواهد شد. خلاصه سرتان درد نیاید.

بگیر و بند و اینها تا بالاخره جلوی این پیش‌بینی کننده‌ها گرفته شد و آخرش هم کسی متوجه نشد که حالا واقعا مغز کرکس قدرت پیش‌بینی به آدم می‌دهد یا نه، چون تا قبل از این تنها مغز گوسفند در طباخی‌های ما مورد استفاده قرار می‌گرفت. هر چند مغز خر هم در اقصی نقاط جهان شهرت خاص خود را دارد.

۲

در زمان سقراط زن‌هایی زندگی می‌کردند که یکی از مهم‌ترین پیش‌گویی‌های آن دوره را انجام می‌دادند. داستان از این قرار بوده که زنان حامله آن روزهای یونان خیلی دلشان می‌خواسته که فرزندشان پسر نباشد تا مبادا وقتی بزرگ می‌شود به سپاه یونان بپیوندد و در جنگ‌ها جان خود را از دست بدهد. سونوگرافی که در آن روزها نبوده، از طرفی کاری هم از سقراط و افلاطون و ارسطو و اقلیدس و فیثاغورث هم که بر نمی‌آمده، اما زنانی بودند که با دیدن مدل شکم برآمده زنان باردار پیش‌گویی می‌کردند که بچه‌شان پسر است یا دختر. می‌گویند بعضی از این زنان پیشگو که جنسیت نوزادان را پیش از تولد پیش‌بینی می‌کردند، پا را فراتر گذاشته و بدجور جوگیر می‌شده‌اند و کار هواشناسی را هم انجام می‌داده‌اند. مثلا اگر کسی به آنها می‌گفت فردا هوای آتن چطور است؟ احتمالا می‌گفتند: با ورود سامانه باران‌زا از غرب امپراتوری روم از فردا شاهد بارش‌های پراکنده‌ای در آتن خواهیم بود.

اما برگردیم به همان پیش‌بینی پسر یا دختر بودن این زنان که به آنها لقب مادر پیشگوی مهربان داده بودند. آنها اعتقاد داشتند اگر شکم زن باردار به سمت پایین متمایل باشد و یا شبیه توپ باشد، نوزاد پسر است و اگر رو به بالا باشد، نوزاد دختر خواهد بود.

نکته جالب اینجاست که یونانی‌های باستان پسرانشان را همچون شیر، قوی و چالاک می‌دانسته‌اند و دخترانشان را همانند خرگوش ظریف. کسی چه می‌داند شاید از همان زمان‌ها بوده که باب شده بگویند: پسرا شیرن مثه شمشیرن… (بگذریم نمی‌خواهیم دعواهای باشگاه این و اون را دوباره راه بیندازیم) این مدل پیش‌بینی جنسیت هنوز هم به صورت خیلی کم در بعضی از روستاهای یونان استفاده می‌شود. محققان دانشگاه جان هاپکینز در سال ۱۹۹۹ روی این مدل پیش‌بینی تحقیقاتی انجام دادند و نتیجه آن شد که این روش همیشه درست از آب در نمی‌آید.

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-عجیب‌ترین پیش‌بینی‌ها و عجیب‌ترین پیشگویی ها



:: برچسب‌ها: عجیب‌ترین پیش‌بینی‌ها , عجیب‌ترین پیشگویی ها , پیشگویی ,
:: بازدید از این مطلب : 612
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 29 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

با جدیدترین تکنیک های جلوگیری از حواس پرتی در حین مطالعه و درس خواندن آنا خواهید شد.

شما مطلع هستید که می خواهید نمرات خوبی بگیرید.
والدین شما به شما فشار می آورند یا شما به خودتان قول می دهید که بهترین عملکرد را داشته باشید.

ولی دچار حواس پرتی می شود! در صورتی که برای پیدا کردن یک ذهن متمرکز تلاش می کنید، یک برنامه مطالعاتی ایجاد کنید، و مکان مناسبی را برای مطالعه انتخاب کنید؛

در نتیجه شما می توانید موارد حواس پرت کننده ای که بر روی آنها کنترل دارید را از بین ببرید و مواردی که نمی توانید بر روی آنها کنترل داشته باشید را به سطح حداقلی برسانید.

پیش از شروع مطالعه در مورد کلمات زیر فکر کنید و ببین آیا در عدم تمرکز شما نقش دارند؟

دوست
عاشقی
سروصدا
گرما یا سرمای محیط
مادر یا پدر
اعضای خانواده
فکر گناه
اینستاگرام
بازی رایانه ای
بازی در کوچه
خیال بافی
ترس از آینده

جلوگیری از حواس پرتی در حین درس خواندن و مطالعه
جلوگیری از حواس پرتی در حین درس خواندن و مطالعه
ایجاد یک ذهن متمرکز – روش اول
با استفاده از تکنیک “بودن در مکان و زمان فعلی”، در مسیر مناسبی قرار بگیرید.

زمانی که احساس می کنید که توجه شما پرت می شود، کار خودتان را متوقف کنید و به خودتان بگویید که باید “در زمان و مکان فعلی” وجود داشته باشید.

شاید شما مجبور باشید که این کار را چندین مرتبه انجام بدهید،

ولی در نتیجه آن به صورت هوشمندانه به خودتان یادآوری خواهید کرد که می خواهید بر روی وظیفه در حال اجرا متمرکز باشید.

در صورتی که این کار را به صورت درست انجام دهید، در نتیجه آن مدت زمان حواس پرت شدنتان کاهش خواهد یافت.

در صورت متوجه شدن یک عامل حواس پرت کننده، آن را از بین ببرید.
در صورتی که شما در حال مطالعه در کتاب خانه باشید و به دلیل پیام یک فرد دچار حواس پرتی شوید، نسبت به این حواس پرت کننده خاص یک متنی بنویسید و به خودتان بگویید که می خواهید به این مشکل غلبه کنید.

دفعه بعدی که این مورد دوباره صورت می گیرد، شما به پیام آن فرد توجه نخواهید کرد.

این کار را در هر زمانی که یک مورد حواس پرت کننده ایجاد می شود، انجام دهید؛

در نهایت خواهید توانست که به آن پیام توجه نکنید و به مطالعه خودتان ادامه دهید.

یک زمانی را صرف نگرانی خودتان بکنید.

زندگی می تواند کاملا شلوغ باشد، بنابراین در صورتی که شما در طول مطالعه و از طریق تفکر در رابطه با سایر موارد دچار حواس پرتی شوید، این مورد تعجب آور نخواهد بود.

منبع :کانون مشاوران ایران-جلوگیری از حواس پرتی در حین درس خواندن و مطالعه



:: برچسب‌ها: تمرکز , درسی , روش مطالعه ,
:: بازدید از این مطلب : 480
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 29 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

در صورتیکه به مهمانی مربوط به زایمان یک کودک دعوت شده باشید، در این مقاله یک سری توصیه هایی بیان شده است که باید آنها را رعایت کنید تا شما و مادر (همان مادر نوزادی که در آینده به دنیا خواهد آمد) بتوانید آمادگی مناسبی در حین زایمان داشته باشید.

روش یک – قبل از هر کاری در مورد اولویت های مادر صحبت کنید.
میزان تمایل مادران برای رابطه داشتن و شرکت کردن سایر افراد در هنگام زایمان کودکانشان متفاوت می باشد.

در صورتیکه یک مادری در حین تولد کودکش شما را مهمان کند، باید در مورد اولویت های وی در رابطه با این روز بزرگ صحبت کنید؛

در نتیجه خواهید توانست آمادگی مناسبی برای شناسایی نیازهایش داشته باشید.

همچنین مادری که می خواهد بچه اش را به دنیا بیاورد، می تواند به شما توضیح بدهید که از طریق انجام دادن چه کاری می توانید بیشتر کمک را به وی بکنید.

علاوه بر این صحبت کردن در مورد نیازها و خواسته های مادر در حال زایمان، باعث خواهد شد که رفتار و کارهای شما به نحوی نباشد که وی احساس ناامیدی یا ناراحتی کند.


لیست مهمانان مادر (فردی که قرار است بچه اش را به دنیا بیاورد) را بپرسید
لیست مهمانان مادر (فردی که قرار است بچه اش را به دنیا بیاورد) را بپرسید
1. لیست مهمانان مادر (فردی که قرار است بچه اش را به دنیا بیاورد) را بپرسید.
در صورتیکه مهمانان دیگری برای حضور داشتن در حین تولد بچه دعوت داشته باشند، از مادر بپرسید که چه افرادی دعوت شده اند تا بتوانید محیطی که در زایمان ایجاد خواهد شد را پیشبینی کنید.

در صورتیکه مادر بچه های خودش را دعوت کند، از وی بپرسید که آیا می توانید بچه هایش را ببینید یا در طول زایمان یا چند لحظه بعد از آن از بچه هایش مراقبت کنید؛ در این صورت مادر در حین زاییدن نگران بچه های دیگرش نخواهد بود.

در صورتیکه یک فرد دیگری به تولد نوزاد دعوت شده باشد که رابطه خوبی با شما ندارد، در مورد رفتن به تولد، خوب فکر کنید؛

در صورتیکه در حین به دنیا آمدن یک نوزاد با یک شخص دیگری دعوا کنید، ممکن است که یک محیط نامناسبی را برای مادر و سایر مهمانان حاضر شده برای تولد ایجاد کنید.


رفتاری که مادر از شما انتظار دارد را در نظر داشته باشید
رفتاری که مادر از شما انتظار دارد را در نظر داشته باشید
2. رفتاری که مادر از شما انتظار دارد را در نظر داشته باشید.
برخی از زنان ممکن است شما را ترغیب کنند که نزدیکشان باشید، در حالیکه زنان دیگر ترجیح خواهند داد که شما از آنها فاصله بگیرید و آرام باشید.

هر چند که ممکن است در حین شروع زایمان شرایط عوض شود، ولی شما باید از قبل بدانید که مادر از شما چه انتظاری دارد و سعی کنید که طبق همان انتظار رفتار کنید.


انتظار نداشته باشید که خانواده شما یا سایر افراد مهم هم دعوت شوند
انتظار نداشته باشید که خانواده شما یا سایر افراد مهم هم دعوت شوند
3. انتظار نداشته باشید که خانواده شما یا سایر افراد مهم هم دعوت شوند.
در صورتیکه دوست صمیمی یا خواهر مادر باشید، انتظار نداشته باشید که وی یک نامه ای را به شوهر یا بچه های شما هم بنویسد و آنها را دعوت کند.

منبع :کانون مشاوران ایران-مهمان بودن برای یک تولد (زایمان)



:: برچسب‌ها: بارداری , توصیه های بارداری , تولد نوزاد , زایمان ,
:: بازدید از این مطلب : 598
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 29 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

اتاقش درست بالای خانه امام بود و با چند پله به اندرونی راه داشت. هر وقت که هوای امام را داشت، به ایوان می‌رفت و از آنجا قدم زدنشان را تماشا می‌کرد. از اولین روزهای آمدن حضرت امام خمینی تا آخرین لحظات حیاتشان، همیشه و هر لحظه درکنار امام و حاج احمد آقا بوده است. مردی که به اندازه لحظه لحظه جماران، خاطره در آستین دارد و هر آن می‌تواند غافلگیرت کند؛ خاطره‌هایی از امام که تا به حال از هیچ‌کس نشنیده‌ای، درست مثل عکس‌هایش، که هرچند ندیدیمشان اما تعریف‌های شیرینش از آنها، همه را پیش چشم‌هایت زنده می‌کند و با او می‌روی لابه‌لای تاریخ و گله می‌کنی از زمان که تو را سال‌ها بعد به اینجا آورده. آقای فراهانی یا همان آقا رضا محافظ ویژه و همراه همیشگی امام است. از همان لبخندش که به استقبالمان آمد، عشق به امام و حال و هوای آن روزها را می‌شد در چشم‌هایش دید. ساده بود و صمیمی و به قول خودش تا آخر هم می‌خواهد مثل همان روزهای با امام بودن، مثل امام، ساده بماند.

اولین عکس؛ سر نماز صبح

جایی که قرار داشتیم، دفتر امام بود. جماران. جایی که بارها قبل از این به آنجا رفته بودم، اما این بار حسی متفاوت را قرار بود تجربه کنیم و پای صحبت‌های یکی از نزدیک ترین‌ها به امام بنشینیم. در که باز شد، منتظر مردی کهن‌سال بودم، اما کسی که روبه‌رویم بود، آن‌قدرها هم پیر نبود. در واقع اصلا پیر نبود. شاید سنی از او گذشته بود، اما روحی جوان‌تر از هر جوان امروزی داشت. و آماده بوده تا ما را شریک کند در تمام خاطره‌هایی که در تمام آن سال‌ها تجربه کرده بود. هرچند به قول خودش چطور می‌توانست عشق سرشاری را که به امام دارد، بگنجاند در کلمات؟

از او پرسیدم: آقا رضا چه شد که شما این‌قدر به امام نزدیک شدید؟ مکث کوتاهی کرد، انگار به سفری طولانی رفته باشد، گفت: من آن روزها جوانی بودم بیست و سه، چهار ساله. از همان روزهای اول انقلاب در کنار انقلابیون مشغول فعالیت بودم و بیشتر از همه با شهید سعیدی و حاج مهدی عراقی در ارتباط بودم. تا زمانی که قرار شد امام به ایران برگردند، شدم جزو کمیته استقبال از امام. بعد از آن که امام آمدند، از ما خواستند به شهرهایمان برویم و با مردم درارتباط باشیم که من به همراه عده‌ای از دوستان به قم رفتم تا زمانی که امام به قم آمدند. و از آن موقع تا رحلت ایشان در کنارشان بودم. همراه امام به جماران آمدم، اتاقی در طبقه بالای اتاق امام به من دادند که مشرف به حیاطی بود که امام درآن قدم می‌زدند. و این شد که من هم جزئی از این خانه شدم و زندگی را در کنار بزرگ‌ترین مرد زمانه‌ام تجربه کردم.

زندگی در کنار امام و درک شخصیتی به آن بزرگی باعث شد تا به دنبال ثبت این لحظه‌ها بروم. یادم می‌آید اولین عکسی که از امام گرفتم، حدودا اوایل انقلاب بود. ساعت ۱۱:۳۰ صبح بود و نزدیک نماز. وارد اتاق شدم و به ایشان گفتم: آقا می‌شود ازتان عکس بگیرم؟ فرمودند: الان وقت نماز است بگذار برای بعد از نماز. گفتم: آخر وقتی نمی‌گیرد فقط کافی است این دکمه را فشار بدهم. امام گفتند: اگر وقتی نمی‌گیرد، بگیر. و من همان جا اولین عکسم را از امام گرفتم. اما از اتاق بیرون نرفتم و بلافاصله گفتم: آقا می‌خواهم عکسی از شما بگیرم به مانند آن لحظه که پیامبر حسنین را در آغوش گرفتند. امام فرمودند: «باشد. یاسر جان بیا.» و آنجا از امام عکس گرفتم، در حالی که آقا یاسر (فرزند دوم حاج احمد آقا) را درآغوش داشتند. شد همانی که می‌خواستم. و این هم دومین عکسم شد از امام و شروعی برای عکاسی از ایشان.

بالای درخت آلوچه

حرفش که تمام شد، لبخندی زد. که انگار بهترین خاطرات زندگی‌اش را مرور می‌کند. از حال خوشش استفاده کردم و گفتم: آقا رضا خاطره‌ای از امام برایم می‌گویید؟ یکی از همان بهترین‌ها را. کمی فکرکرد و گفت: درست یکی از همین روزهای بهار بود، سال ۶۸٫ من و آقا یاسر طبق عادت هر ساله می‌خواستیم برویم سراغ درخت آلوچه حیاط منزل حاج احمد آقا که در کنار منزل امام بود. دیدیم خانم طباطبایی (همسر حاج احمد آقا) و علی آقا (فرزند حاج احمدآقا) به همراه امام مشغول قدم‌زدن هستند. با این‌که خانم طباطبایی چادر داشتند، اما چون می‌دانستیم امام روی خانواده‌شان حساسیت دارند، ما پشت درختی پنهان شدیم، تا ایشان ما را نبینند. وقتی که آنها از کنارمان گذشتند، به سراغ درخت آلوچه‌مان رفتیم. چون من علاقه زیادی به بالا رفتن از درخت داشتم، این بار هم من از درخت بالا رفتم و مشغول چیدن آلوچه شدم. اما از آنجایی که علی آقا بسیار بچه تیزی بودند، مثل این‌که متوجه ما شده بود و مدام دست امام را می‌کشید که ما را به ایشان نشان دهد، اما امام هر چه سر می‌چرخاندند متوجه ما نمی‌شدند. تا بالاخره امام شک می‌کنند که چرا بچه حساس شده، تا آمدند و من را بالای درخت دیدند، لبخندی زدند و گفتند: من می‌بینم این بچه این قدر بی‌قراری می‌کند، نگو آقا رضای ما رفته بالای درخت. ۱۳-۱۲ روز بعد از این ماجرا بود که علائم بیماری امام ظاهر شد و پزشکان معاینات و معالجات را شروع کردند. تا آن روز تلخ. یادم می‌آید شب قبل از این اتفاق بود که خواب دیدم امام خوب شده‌اند و شفا پیدا کرده‌اند. اتفاقا فردای آن روز احوال امام تا ظهرخوب بود و از ظهر احوال ایشان رو به وخامت رفت.

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-سادگی در زندگی امام خمینی(ره)، تجربه‌ای برای جوانان امروز



:: برچسب‌ها: امام خمینی , رشد فکری جوانان , امام و جوانان ,
:: بازدید از این مطلب : 585
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 26 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

عملیات ژانگولر به نشانه اعتراض!
/ آقا مردم مشکل دستشویی دارن! / اعتراض بادکنکی! / اعتراض به سبک سیب زمینی!

مردم روستایی در ال‌سالوادور هر ساله در روز ۱۳ جولای به صورت انفرادی و نمادین به خاطر سیب زمینی اعتراض می‌کنند. آنها معتقدند سیب زمینی ابتدا در السالوادور کشف شده بوده و بعد از آن کشتیرانان کشورهای دیگر آنها را از السالوادور خارج کرده‌اند و سال‌هاست در این کشور قحطی سیب زمینی است. به این می‌گویند اعتراض از نوع سیب زمینی آن هم انفرادی! اما گاهی در نقاط مختلفی از جهان افراد بی‌کاری هستند که یک تنه اعتراض می‌کنند و توجه دیگران را به خودشان جلب می‌کنند.

اعتراضاتی که گاهی موضوعش آن‌قدر عجیب است که آدم با خودش می‌گوید: «یارو کار و زندگی نداشته پا شده اومده اعتراض کنه. اونم واسه چی. هیچی!» البته نباید فکر کنیم عجیب ترین اعتراضات، همیشه مسخره است. مثلا دو سال پیش در ازبکستان مادری که به همراه کودکش تنها زندگی می‌کرد، به نشانه اعتراض به بی‌پولی و نداشتن فرصت کاری، در خیابان دست به خودکشی زد که چون به سرعت به بیمارستان رسانده شد، زنده ماند.

این اتفاق و اعتراض شدید این زن ازبک بازتاب بسیار زیادی بر رسانه‌های این کشور داشت، تا آنجا که مسئولان این کشور را در مورد وضعیت نامطلوب زنان مطلقه در ازبکستان وادار به توضیح و ارائه راه حل کرد.

در هر حال اعتراض چه تک نفره چه کلی همیشه ابزاری بوده برای اعلام نارضایتی از یک وضعیت نامطلوب. سفری به دور دنیا می‌کنیم تا تعدادی از عجیب‌ترین اعتراضات تک نفره را ببینیم.

۱ اعتراض به سرویس بهداشتی
تا حالا شده جایی بروید و احساس کنید آنجا یک چیز خیلی مهم کم دارد؟ بگذارید کمی واضح‌تر با هم صحبت کنیم. فرض می‌کنیم شما به دیدن یکی از اقوام رفته‌اید. بعد از نوش جان کردن زرشک پلو با مرغ گلاب به رویتان نیاز مبرم به دستشویی پیدا می‌کنید.

این وضعیت ممکن است برای خیلی از شما پیش آمده باشد، اما سؤال اینجاست که آیا تا به حال شده اون‌جوری بشوید، اما دستشویی نباشد که بروید. استیو تامسون از اعضای گروه حامیان آب این نیاز را ظاهرا زیاد احساس کرده، تا آنجا که دفتر و دستک برداشته و حساب و کتاب مفصلی در این زمینه انجام داده و دست آخر به این نتیجه رسیده که ۵/۲ میلیون نفر در جهان نیاز مبرمی به دستشویی دارند.

اما این آقای تامسون به همین بسنده نکرد. فردای کشفش پلاکاردی درست می‌کند و به یکی از میدان‌های لندن می‌رود و به نشانه اعتراض به بی‌توجهی جامعه جهانی به این نیاز مهم بشری تحصن می‌کند. استیو برای این‌که خلاقیت خودش را هم نشان بدهد، پوششی قهوه‌ای شبیه چیزی که خودتان بهتر می‌دانید درست می‌کند و آن را به تن می‌کند و با لبی خندان تا حوالی غروب به اعتراض خود ادامه می‌دهد.

تا یادم نرفته بگویم او اشتباهی روی پلاکارد خود تعداد نیازمندان به توالت را ۵/۲ بیلیون نفر نوشته بوده. همه آدم‌هایی هم که از صبح تا شب از کنارش رد می‌شدند و در برابر اعتراض استیو لبخند تحویلش می‌داده‌اند، حتی برایشان سؤال هم پیش نیامده بوده که اصلا مگر این تعداد انسان در کره زمین زندگی می‌کند که حالا نیاز به دستشویی داشته باشند.

۲ ناپدید شدن مجسمه ها
جریان غیب‌شدن مجسمه‌ها را که هنوز یادتان نرفته. در یکی از شهرهای فرانسه هم این اتفاق چند سال قبل افتاده، هرچند خیلی شعبده بازی هم در کار نبوده. داستان از این قرار است که مدت‌ها بود که مردم تولوز از این‌که مجسمه ناپلئون در میدان پیه ترو تولوز است شاکی بودند. تا این‌که بالاخره شهرداری این شهر تسلیم می‌شود و مجسمه را پایین می‌آورد.

اما دردسر‌های شهرداری با این کار تازه آغاز می‌شود. مارسل یکی از شهروندان ساکن نانت است که این خبر را ابتدا در روزنامه می‌خواند. او که از سینه‌چاکان سرسخت ناپلئون بوده، بعد از اطلاع از این اتفاق رگ غیرتش بدجور بیرون می‌زند و بعد از دست و پا کردن یک لباس شبیه لباس آقای بناپارت سوار ترن می‌شود و به تولوز می‌رود.

وقتی می‌رسد، مستقیم به سمت میدان پیه ترو می‌رود و لباس را می‌پوشد و بر بالای ستونی که مجسمه روزی روی آن قرار داشت می‌رود. خطابه اعتراضی را که از قبل آماده کرده بوده در می‌آورد و شروع به خواندن می‌کند و می‌گوید تا زمانی که مجسمه را سر جایش بر نگردانند، به نشانه اعتراض همان بالا خواهد ماند.

این کار مارسل باعث می‌شود جمعیت زیادی از مردم دور او جمع شوند. او هم که حسابی از این‌که این همه طرفدار پیدا کرده کیفور شده بود، چندین و چند بار بیانیه اعتراضی‌اش را می‌خواند.

وقتی شهردار تولوز از ماجرا خبردار می‌شود، ابتدا با خودش می‌گوید این شخص بعد از چند ساعت خسته می‌شود و می‌رود. اما وقتی چند روز می‌گذرد و مارسل هر روز صبح از مهمانخانه‌ای که شب‌ها در آن سکونت می‌کرده مستقیم بر بالای ستون می‌رود و کار روز قبل را تکرار می‌کند، شهردار که می‌بیند میدان پیه ترو صحنه اعتراض علیه برداشتن مجسمه ناپلئون شده، عاقبت تسلیم مخالفان می‌شود و دوباره مجسمه به جای خود انتقال پیدا می‌کند.

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-عجیب‌ترین اعتراضات در میان مردم جهان



:: برچسب‌ها: اعتراض شدید , صلح جهانی , عجیب‌ترین اعتراضات ,
:: بازدید از این مطلب : 523
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 26 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

تحریک الکتریکی و افزایش ظرفیت حافظه را جدی بگیرید. بدون اینکه خواب ببینید: تحریک الکتریکی مغز در طی خواب می تواند ظرفیت حافظه را افزایش دهد.

 

هنگام خواب مغز شما مشغول ذخیره و تحکیم اطلاعاتی است که در طول روز فراگرفته اید؛ مطالبی که شما فردا، هفته بعد یا سال بعد برای به یادآوری از انباره حافظه خود به آن ها نیاز خواهید داشت.

افزایش ظرفیت حافظه با تحریک الکتریکی
در بسیاری از افراد به ویژه افراد دارای ضایعات نورولوژیکی اختلال حافظه می تواند علائم مختل کننده ای باشد که به روشی قابل ملاحظه در زندگی افراد تأثیرگذار است.

برای نخستین بار دانشکده UNC از دانشمندان پزشکی با استفاده از تحریک الکتریکی متناوب مغز یا TACS گزارش دادند که نوع خاصی از فعالیت مغزی را در طی خواب و تثبیت اطلاعات در حافظه افراد سالم را مورد بررسی قرار داده اند.


تحریک الکتریکی و افزایش ظرفیت حافظه
این یافته ها در ژورنال بیولوژیکی گزارش دادند که یک روش غیر تهاجمی برای کمک بالقوه به میلیون ها نفر مبتلا به شرایطی مانند اوتیسم، اسکیزوفرنی و اختلال افسردگی فراگیر می باشد.

بیشتر بخوانید: راهنمای جامع بی خوابی: معالجات و درمان ها ۱

روش های تقویت حافظه

سال هاست که محققان در حال ثبت و ضبط آن دسته از فعالیت های الکتریکی هستند که هنگام خواب تبدیل و تغییر می یابند. آنها به عنوان امواجی بر روی EEG الکتروآنسفالوگرام نشان داده می شوند.

دوک های خواب
این امواج به اصطلاح دوک های خواب نام دارند و دانشمندان فرض می کنند که آنها در فهرست بندی و ذخیره خاطرات هنگام خواب جریان دارند.

دکتر فلاویو فرولیچ نویسنده ارشد این مطالعه، استاد روانپزشکی و عضو مرکز نوروساینس UNC بیان کرد:

“اما ما درمورد اینکه آیا دوک های خواب می توانند یا حتی باعث ذخیره و ثبت اطلاعات می شوند یا خیر، چیزی نمی دانیم.

دکتر فلاویو فرولیچ UNC
آنها صرفاً بازتولیدی جانبی از فرآیندهای مغزی دیگر بوده اند که موجب می شوند آنچه ما یاد گرفتیم به عنوان اندوخته های حافظه در ذهن باقی بمانند.

اما، مطالعه ما نشان می دهد که در واقع دوک ها نقش مهمی در روند خلق خاطرات مورد نیاز زندگی روزانه دارند. علاوه بر این که ما می توانیم آنها را دخیل در ارتقای ظرفیت حافظه بدانیم”.


تحریک الکتریکی و افزایش ظرفیت حافظه
تحریک الکتریکی و افزایش ظرفیت حافظه
نخستین تحریک الکتریکی و افزایش ظرفیت حافظه
برای نخستین بار است که این گروه تحقیقی هدف گیری انتخابی دوک های خواب را بدون افزایش همزمان دیگر فعالیت الکتریکی عصبی در طی خواب گزارش کرده اند.

منبع :کانون مشاوران ایران-تحریک الکتریکی و افزایش ظرفیت حافظه



:: برچسب‌ها: افزایش ظرفیت حافظه , تحریک الکتریکی مغز , تقویت حافظه ,
:: بازدید از این مطلب : 580
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 26 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

وقتی ما به ارتباط می اندیشیم، به طور کلی آن را در دو طبقه رفتار کلامی و غیرکلامی تقسیم می کنیم. اما براساس مدل ارتباط”چهار گوش” ما از طریق چهار کانال مجزا صحبت می کنیم و گوش می دهیم. حال سؤال اینجاست،زمانی که شما از طریق یکی از این کانال ها مراوده می کنید مخاطب شما چه چیزی را می شنود؟ یک مطالعه جدید که در نوروساینس رفتاری به کار برده شده است بر بررسی عوامل تأثیرگذار بر نحوه ای که پیام شما دریافت می شود بر نقش انتقال دهنده ی عصبی هورمون اُکسی توسین متمرکز شد. اگرچه اساس آن نوروساینس است اما این مطالعه درکی از نحوه ای که شما مطمئن می شوید مخاطب شما واقعا به آنچه شما مایلید بشنوند گوش می دهند را فراهم می کند.میشل فادمیر و همکاران از دانشگاه مونیخ (2016) کار خود را بر اساس نظریه مدل چهار گوش بنیان نهادند که در آن پیشنهاد می دهد که هر پیام کلامی حاوی چهار بُعد مختلف از ارتباط است:

1-مضمون واقعی: اطلاعات محض، خاص و واقعی

2-خودآشکار سازی:اطلاعاتی در مورد خود که شما دوست دارید با شخص دیگری به اشتراک بگذارید

3-ارتباط:اصطلاحی که بیانگر احساسی است که شما در مورد شخص دیگری و در مورد رابطه خود با شخص دیگری دارید.

4-خواهش: در خواستی که شما از شخص دیگر می کنید

این مدل نشان می دهد که شما با دیگران چه چیزی را مخابره می کنید که به پیامی که شما امیدوارید توسط طرف مقابل دریافت شود بستگی دارد. اگر می خواهید موضوعات ارتباطی را مدنظر قرار دهید، آن شامل ابعادی است که شما بر آن تأکید دارید. شما به همسر خود اطلاعاتی در مورد آب و هوا نمی دهید هنگامی که قصد دارید به تضاد موجود در مورد اینکه آیا همانقدر که شما او را دوست دارید او نیز شما را دوست دارد یا خیر پایان دهید. اما، آنچه از جانب گیرنده پیام شما شنیده می شود دارای واضحیت زیادی نیست. همسر شما به طور بالقوه با هر چهار گوش گوش می دهد و تصمیم می گیرد که کدام بعد پیام شما حاکی از انتقال است. مثال آب و هوا شاید حدکرانی اندکی باشد اما آنچه ممکن است در حین تلاش کردن شمابرای حل کردنتعارض در مورد نحوه ی اداره دخل و خرج خانواده توسط خود و همسر شما رخ دهد را در نظر بگیرید. همسر شما ممکن است فکر کند که شما اطلاعات واقعی را ابراز می کنید(موجودی حساب بانکی خود) زمانی که در عوض شما امیدوارید که گفتگو به آزادی بیشتر و مراوده بهتری در کل در مورد هزینه های مالی شما منجر خواهد شد.

مثالی دیگر از مطالعه فاد میر و همکاران توصیف شده است که شامل ارتباطی است که در آن شما درصدد ارسال یک پیام با محتوای خواهش مانند اینکه ببینید آیا دوست شما از گربه شما در مدتدر دسترس نبودنشما به مدت چند روز مراقبت می کند، هستید. گیرنده پیام شما می تواند در مورد نادیده گرفتن خواهش و در عوض پنداشتن آنکه شما صرفاً در مورد میزان مراقبت از گربه خود صحبت می کنید تصمیم بگیرد. نویسندگان معتقدند کهپیام های دربردارندۀ تمایل مخابره خواهش برای فهماندن و درک شدن از سوی طرف مقابل به منظور تولید نتایج دلخواه مشکل تر می باشند. براساس استدلال آنها این بدان دلیل است که خواهش ها، تلاش های بیشتری را برای پردازش توسط گیرنده می طلبند:”اساس این احتمال برداشت از ارتباط است مانند تبادل اجتماعی یا حتی عمل مشارکت یک سویه از جانب گیرنده پیام”. پیامِ درخواست تلاش می کند تا تأثیر را خلق کند. گیرنده باید تصمیم گیرد که آیا می تواند به درک این تأثیر کمکی کند یا خیر. همچنین شما به عنوان یک گوینده می دانید که چنین پیامی ممکن است به آن نتیجه دلخواه منجر نشود پس شما ممکن است پیام ها را خیلی موفقیت آمیز مخابره نکنید.

محققان برای تعیین اینکه افراد هنگامی که حس همدلی آنها برانگیخته می شود در پیام های خواهش فعال و پذیراتر هستند یا خیر، کانال های به لحاظ اجتماعی مسئول در شرکت کنندگان را از طریق دادن دوزهایی تودماغی اُکسی توسین به آنهانیز اضافه و درگیر کردند. یکی از این اثرات اولیه هورمونی افزایش همدلی است. اگر همدلی آنها برانگیخته شود شرکت کنندگان می بایست بیشتر به اتخاذ پیام خواهش متمایل باشند.

برای آزمایش اثر اُکسی توسین در مقابل پلاسیبو بر تفسیر پیام خواهش از 43شرکت کنند مرد(با میانگین سنی 30سال) درخواست شد تا پرسشنامه ارتباط چهار گوشی را تکمیل کنند. این پرسشنامه شامل 16بخش بود که از شرکت کنندگان خواسته شد تا میزانی که آنها یکی از این چهار نوع پیام را از خود بروز می دهند رتبه بندی کنند. یک سناریو از شرکت کنندگان خواسته شد تا آنچه دوست آنها برای دعوای با دوست دختر خود گفته است را تجسم کنند. حال، شرکت کنندگان باید چهار تفسیری را که آنها گمان می کنند آن عبارت یا بیان مخابره کرده است را درجه بندی کنند(تفسیری که از آن گفته دارند را درجه بندی کنند). در این مثال، پیام باید حاوی مضمون واقعی(من باید با دوست دخترم بجنگم)، خودافشاگری(من نگران رابطه ام هستم)، اطلاعات ارتباطی(من فکر می کنم بتوانم با شما درمورد دوست دخترم صحبت کنم) یا خواهش(لطفاً به حرف هایم گوش دهید سپس من را راهنمایی کنید) باشد. در کل به شرکت کنندگانی که اُکسی توسین داده شد بعد خواهش را تابالاترین حد چهار تفسیر ممکن رتبه بندی کردند. این یافته ها با این باور نویسندگان که پیام های مخابره کننده خواهش، به احتمال بیشتری برای شکل گیری ارتباط اجتماعی صورت می پذیرند، سازگار است. گرچه، درست است که خواهش ها مستلزم تلاش بیشتری در جزئی از مخاطب برای نشان دادن تمایلشما به کمک می باشد، اما شما گیرنده پیام را به نشان دادن واکنش در یک حالت فردی تری تحریک می کنید.می توان گفتکه اُکسی توسین تأثیر گذار بوده است زیرا آن شرکت کنندگان را به شنیدن پیام به عنوان یک خواهش یا درخواست برای کمک و نه یک اظهار نظر واقعی تحریک کرده است.

ما نه تنها ما نمی توانیم همواره به دوستان و اعضای خانواده اُکسی توسین بدهیم تا آنها بتوانند بر خواهش های را اجرا کنند بلکه ما هنوز هم می توانیم از این مطالعه یاد بگیریم. با واضح نمودن آن که درخواست، درخواست است، شما می توانید کانال های متقابلی بین خود و افرادی که با شما تعامل می کنند بگشایید. برای مثال، اگر می خواهید همسرشماتلاش بیشتری در جهت متعادل کردن هزینه های مالی انجام دهد به جای گفتن آنکه شما چقدر وقت صرف کرده اید(اطلاعات) به همسرخود اجازه دهید بداند که شما دوست دارید او کمک کند. زمانی که به طور واضح تری ارتباط برقرار می کنید احتمال بیشتری را فراهم می سازید که گوش خواهش همسر شما در جهت آن کانال موردنظر متمایل شود.

به طور مشابه، زمانی که تلاش می کنیم تا به طور کامل آنچه دیگران به ما می گویند را درک کنیم، تلاش بیشتری صورت می گیرد و در اینکه آیا پیام خواهشی را که دریافت می کنیم به عنوان یکی از آن سه بعد دیگر تحریف شده است یا خیر، قضاوت می کنیم. داشتن تعاملات اجتماعی رضایت بخش تر بدان معناست که ما باید همه تلاش خود را برای مراوده کردن و شنیدن از طریق چهار گوش خود به کار گیریم.

منبع :کانون مشاوران ایران-چگونه با هر چهار گوش خود گوش دهید



:: برچسب‌ها: مدل ارتباط چهار گوش , رفتار غیر کلامی , مشکلات ارتباطی ,
:: بازدید از این مطلب : 587
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 25 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

تاثیر آلودگی صوتی بر دستگاه عصبی چیست؟ امروزه در دنیای پیرامون سروصدا و محیط شلوغ و آلودگی صوتی بیشتر شده است و اکثر مردم از این امر در امان نیستند.

 

یکی از عوارض بد آلودگی صوتی ایجاد اختلال در خواب است که با این اختلال تاثیر مخرب آن بیشتر می شود.


تاثیر آلودگی صوتی بر دستگاه عصبی
تاثیر آلودگی صوتی بر دستگاه عصبی
تاثیر آلودگی صوتی بر دستگاه عصبی
از تاثیر منفی آلودگی صوتی میتوان به حضور بیش از اندازه در محیطی که دارای آلودگی صوتی می باشد اشاره کرد

و همچنین بر دستگاه عصبی خود مختار که سیستم بدن مثل قلب و عروق را تنظیم می کند باشد.

کودکانی که در محیط شلوغ و پر از صدا زندگی می کنند در اختلالات شناختی و یادگیری آنها تاثیر منفی می گذارد.


تاثیر آلودگی صوتی بر دستگاه عصبی
در نتیجه آلودگی صوتی موجب به وجود آمدن رفتارهای غیر معمولی و نگران بودن را در افراد به وجود می آورد که در جامعه خطرات زیادی به همراه دارد.

منبع:مرکز مشاوره ستاره ایرانیان

چگونه سر و صدا بر سیستم عصبی تأثیر می گذارد؟
سر و صدا در سطوح پایین، باعث نمی شوند از آستانه سیستم سیگنال های حسی عبور کند و آسیب وارد کند.
برای سطوح بالا به آن نویز می گویند که به سیستم عصبی آسیب وارد می کند ولی سیگنال های زیر آستانه هیچ آسیبی وارد نمی کنند.

چگونه آلودگی صوتی بر سیستم عصبی تأثیر می گذارد؟
در گذشته های اخیر، آلودگی هوا همچنین باعث بیماری های سیستم عصبی مرکزی (CNS) از جمله سکته مغزی، بیماری آلزایمر، بیماری پارکینسون و اختلالات عصبی توسعه ای همراه بوده است. علاوه بر این، التهاب سیستمیک ناشی از تنفسی و قلبی سیستم می توانید بر سلامت تاثیر گذارد.

تأثیر آلودگی صوتی چیست؟
صدای ناخواسته ( صدا ) می تواند به سلامت فیزیولوژیکی آسیب برساند. آلودگی صوتی است سبب بیماریهایی از جمله اختلالات قلبی و عروقی، فشار خون، بالا بودن سطح استرس، وزوز گوش، کاهش شنوایی، اختلالات خواب، و دیگر مضر و اخلال در ارتباط اثرات.

اثرات آلودگی صوتی و کنترل آن چیست؟
علاوه بر ایجاد کم شنوایی، قرار گرفتن در معرض سر و صدای زیاد باعث فشار خون و ضربان قلب نیز می شود، باعث تحریک پذیری، اضطراب و خستگی ذهنی می شود و در خواب، تفریح ​​و ارتباط شخصی دخالت می کند. بنابراین کنترل آلودگی صوتی در محیط کار و جامعه از اهمیت بالایی برخوردار است.

منبع :کانون مشاوران ایران-تاثیر آلودگی صوتی بر دستگاه عصبی



:: برچسب‌ها: آلودگی صوتی , بیماری دستگاه عصبی , تاثیر آلودگی صوتی ,
:: بازدید از این مطلب : 559
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 25 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

دو نوع از ادبیات ایران در جوامع بین‌المللی توفیق بسیار داشتند؛ ادبیات کلاسیک که از گذشته به زبان‌های مختلف ترجمه شده و دیگری ادبیات کودک که بیشتر بعد از انقلاب جایگاهی مناسب پیدا کرده است. قبل از انقلاب کتاب‌های معدودی از جمله «ماهی سیاه کوچولو» از صمد بهرنگی به زبان‌های دیگر ترجمه شدند، ولی در سال‌های بعد از انقلاب شاهد شمار زیادی از کتاب‌های کودک هستیم.

دغدغه‌های مشترک کودکان
از دلایل اصلی این موفقیت، رنگ بومی ادبیات ایران و پرداختن به مسائل عمومی و دغدغه‌های مشترک کودکان است. به عنوان نمونه، ادبیات کودک کشورهای اطراف مخصوصا عربی، با وجود صرف هزینه‌های بالا، مطرح نمی‌شوند. در حالی که جایگاه ادبیات ما فارغ از این‌گونه کمک‌ها به نوع نگارش و موضوع‌های مورداستفاده برمی‌گردد. از دلایل اصلی عدم موفقیت گسترده‌تر، محدودبودن جغرافیای زبان فارسی، در مقایسه با زبان عربی، انگلیسی و یا فرانسه است.

در صورتی که کتاب‌های فارسی زبان جز در ایران و بخشی از افغانستان، خواننده فارسی زبان دیگری ندارند. حتی در تاجیکستان به علت تفاوت حروف، کمتر خوانده می‌شوند. در این بین، راه‌حل، یک زبان واسطه است، زبانی که موقعیت بهتری را فراهم کند. البته این زبان واسطه هزینه‌هایی در بر دارد. نویسنده و ناشر با توجه به نبود بازار داغ کتاب، قادر به تامین این هزینه‌ها نیستند. از طرف دولت و نهادهای مربوط هم متاسفانه هیچ‌گونه پشتیبانی صورت نمی‌گیرد.

از عوامل موثر، ارتباطات و شرکت در مجامع گوناگون است. به طور مثال، یکی از دلایل اصلی ترجمه «بازی با انگشتان» به زبان سوئدی، طرح آن در کنگره بین‌المللی بود. به علاوه برای بهبود این وضعیت باید در سطح کشور نیز اقداماتی انجام گیرد، سپس به فکر عرضه در سطح جهانی باشیم.

یکی از دوستان نویسنده می‌گوید: اخیرا برای ترجمه و چاپ یکی از کتاب‌ها به زبان کرواسی و عقد قرارداد وارد مذاکره شدم. ناشر برای چاپ، پنج هزار نسخه در نظر گرفت. وقتی با تعجب علت را جویا شدم، اظهار داشت که جمعیت کشورشان چهار میلیون است! با یک مقایسه به این نتیجه رسیدم که در اصل کتاب‌های ما باید در ۱۰۰ هزار نسخه چاپ شوند نه سه هزار تا! و این خود نشان‌دهنده وضعیت کتاب در ایران است. روشن است که ابتدا باید فرهنگ مطالعه در داخل کشور ارتقا داده شود، سپس به فکر طرح آن در سطح گسترده‌تر باشیم.

سهم ما از ادبیات جهان چیست؟
می‌گوییم که «هنر نزد ایرانیان و بس» یا «شاعران ایرانی زمین صافی در ادبیات باقی نگذاشته‌اند». می‌گوییم که ما ایرانی‌ها سال‌هاست شاعری می‌کنیم و در روزگاری که غربی‌ها در سیاهی فرو رفته بودند، ما داستان می‌نوشتیم و حکایت‌های هزار و یک شبی تولید می‌کردیم. اما آیا جهان هم همین نگاه را به ما دارد؟ آیا جهان می‌داند که حرف‌های نگفتنی ما چیست؟

روزگار به آن شیرینی که گمان می‌کنیم نیست. دوستم که چند وقت پیش ایتالیا بود، می‌گفت که بعضی از مردم این کشور، نامی از ایران نشنیده بودند. وقتی هم پای حرف مولوی و خیام به میان می‌آمد، گمان می‌کردند که اینها شاعرانی ترک و عرب‌اند. بیشترشان مولانا را با عنوان «رومی» می‌شناسند و فکر می‌کنند که شاعری ترک است و خیام را به عنوان شاعری عرب می‌شناسند. اگر بحث استناد و اینها باشد، ابن سینا هم تا چند وقت دیگر تاجیک می‌شود و ناصرخسرو، ازبک. و این در حالی است که تا ۱۰۰ سال پیش، از هند تا بوسنی هرزگوین به فارسی شعر می‌خواندند.

شعر معاصر هم که تقریبا در جهان شناخته شده نیست. یعنی با همه علاقه‌ای که ما به شعر داریم و شاعرانی بزرگ همچون شاملو، نیما، فروغ، سهراب، نصرت رحمانی، شفیعی کدکنی و قیصر داریم، جهان تقریبا نمی‌داند در جهان شعری ایران چه خبر است. با سوادهایشان همان شاعران پیشکسوت ما را می‌شناسند. همان مولوی، خیام، سعدی و حافظ را. حتی فردوسی را با همه اهمیتی که برای ما دارد، نمی‌شناسند.

و شاید بخت با مولوی یار بوده که مترجمی همچون کلمن بارکس شعرهایش را به انگلیسی ترجمه کرده و مدنا آنها را خوانده است. اما سوال ما این است که چرا شاعران معاصر ما جهانی نشده‌اند؟ این نکته را در همین پرونده خواهید خواند.

در عرصه ادبیات داستانی که وضعیت بدتر است. شاید جهانی‌ترین رمان ما همان «بوف کور» باشد و شاید اگر صادق هدایت مدتی را در پاریس زندگی نمی‌کرد و به محافل ادبی آنجا راه نمی‌یافت، همین رمان هم الان مهجور بود. می‌گویند که فیلم «بزرگراه گم‌شده» را با اقتباس آزادی از رمان «بوف کور» ساخته‌اند.

بعضی‌ها می‌گویند که مشکل از زبان فارسی است، زبانی که آدم‌های کمی به آن حرف می‌زنند و خیلی در جهان مطرح نیست. بعضی‌ها می‌گویند که ما آثارمان را خوب تبلیغ نمی‌کنیم. بعضی‌های دیگر از ضعف مفرط ادبیات معاصر حرف می‌زنند و خلاصه هرچه هست، مشکلی است که انگار حالا حالاها رفع‌شدنی نیست.

شاعران محبوب آن‌ور آب‌ها…
تاثیر ادبیات فارسی در خارج از کشور و به‌خصوص غرب همواره با یک نوع ایدئولوژی خاص سیاسی و ابعاد روشنفکری عجین شده است. این نکته حتی درباره ادبیات کلاسیک کشور نیز صادق است. مثلا برخلاف تصور عموم، روشنفکران اروپایی و غربی بیش از آن‌که سعدی‌ را به عنوان یک شاعر متفکر قبول داشته باشند، حافظ و علی‌الخصوص، خیام را در زمره شاعران برجسته ایران قرار می‌دهند؛

چرا که خیام مدرن‌تر و روشنگرتر از سعدی و چه بسا مولوی است و این موضوع که شاعری در قرن‌های گذشته از چنین تفکرات قابلی برخوردار بوده،‌ برای غربی‌ها حائز اهمیت است. بدون شک اگر آماری از مقاله‌‌های منتشر شده خارجی در مورد شاعران کلاسیک ایران بگیرید، درمی‌یابید که بیشترین اقبال و اهمیت نصیب خیام شده است؛ هرچند که در کشور خودمان این قضایا، نتیجه عکس دارد!

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-ادبیات کودک ایرانی چطور جهانی شده است؟



:: برچسب‌ها: ادبیات کودک , ادبیات ایران , حقوق بشر ,
:: بازدید از این مطلب : 516
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 25 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

زن هیچ نگاه خیره و هیچ سخنی ندارد که به او اهمیت دهد… چنین است که زن نقش چندانی در محتوای تاریخ ندارد، زیرا او چیزی نیست جز سایه هنوز متمایز نشده یک مادینه با شعور، ذخیره‌‌ای برای نفی و ارتقای خود، یا موجودی ساخته شده برای همین اکنون…

تردید ندارم. این نخستین طنین حیرت‌انگیز صدای زن در تاریخ فلسفه است، صدایی که از همان آغاز از امر فلسفی کنارش گذاشتند، مسئله‌ای فراموش شده و پژواکی ناامید، که برای سده‌ها امکان شنیدنش دست‌کم در آن‌چه فلسفه‌اش می‌خوانیم، نبود.

جایگاه زن در تاریخ جهان
لوس ایریگارای، فیلسوف و زیست‌شناس درخشان بلژیکی، در سال ۱۹۷۴، این سخن را به زبان آورد و به گونه‌ای انکارناشدنی، پرسش از مسئله زن را به فلسفه کشاند. کمی پیش از او البته زنان اندیشمند دیگری همچون سیمون دوبوار، سارا کافمن و یولیا کریستوا هم کوشش‌هایی در این زمینه داشتند، اما این ایریگارای بود که به جنبش زنان یا همان فمنیسم هویتی یکتا بخشید و آن را تا حد نگره‌ای فلسفی ارتقا داد.

او کوشید تا با نوشتن «درباره جسم» و ارجاع سرراست اما حیرت‌آمیز به اندام‌های مشخصه زنانگی برای توصیف نگره‌هایی همچون اقتصاد، و زیست‌مایه (لیبیدو)، پیش‌داوری‌ها و انگاره‌های نرینه محورانه عقلی و نیز عقلانیت متعارف مردانه را، که هم‌خوان با سخن فلسفی و نهادهای زندگی اجتماعی – سیاسی حاکم بود، فرو ریزد و همه اینها را به مبارزه فرا خواند.

ریشه جنبش زنان
گرچه جنبش‌های زنان ریشه در روزهای انقلاب کبیر فرانسه دارد، اما فمنیسم به معنای مستقل فلسفی، یا دست‌کم به آن معنا که امروزه اتهامی روشنفکرانه است، برای همیشه مدیون آرای شگفت‌انگیز این فیلسوف زن باقی خواهد ماند. او بود که به جای تاکید به رفتارهای پرهیاهوی بازدارنده در برابر فلسفه ضد زن نیچه‌ای، سترونی نگاه او را به پرسش گرفت.

این چنین توانست فمنیسم را از بن‌بست برابری، که در آن زنان تنها با یکسان شدن با مردان و در نتیجه بر محور تفاوت جنسی به برابری دست می‌یابند، برهاند. راستی فمنیسم تا زمان به اوج رسیدن بنیادهای فلسفی‌اش توسط ایریگارای چه مسیر تاریخی‌ای را پیموده و چه تعاریفی یا چه روایت‌های نظری معتبری به خود دیده است؟

اولین مبارزات زنان
نخستین مبارزه‌های فمنیستی، ابتدا روی ترمیم وضع اجتماعی و اقتصادی زنان متمرکز بود و نقطه آرمانی توفیق برای آن، به مولفه‌هایی مثل حق رأی، حق تحصیل و کسب درآمد و نیز دست‌یابی به حق حضانت فرزندان ختم می‌شد. از جمله حرکت‌های آغازین این جنبش، به بعد از انقلاب کبیر فرانسه برمی‌گردد که اعلامیه حقوق بشر در پارلمان فرانسه به تصویب رسید، اما در آن حقوق زنان به نادیده انگاشته شده بود.

این جریان زمینه پی‌گیری‌های مدنی را در آن دوران فراهم کرد و لایحه‌ای به مجلس رفت که در آن از حقّ کار زنان، حقوق قانونی در خانواده، حقّ آزادی بیان و نیز داشتن پارلمانی مستقل دفاع شده بود. اوج‌گیری دوباره فمنیسم در سنجش با موج نخست آن بسیار متفاوت بود. در این رویکرد تازه تاکید بر آزادی مطلق و مستقل زنان، دامنه واژه‌های «سیاست» و«اقتصاد» را به احساسات جنسی، اندام‌ها، عواطف و سایر حوزه‌های زندگی اجتماعی تعمیم داد.

موج اول انقلاب زنان
فمنیست‌های موج اول در پی ترمیم و اصلاح وضع نگون‌بختانه زنان بودند. اما فمنیست‌های موج دوم، شعار انقلاب اساسی و دگردیسی بنیادی در وضع موجود زنان را سر دادند. سیمون دوبوار از چهره‌های شاخص این دوره از جنبش‌های زنان در کتاب جنس دوم می‌گوید: «کسی زن به دنیا نمی‌آید، زن می‌شود.» و این چنین زنانگی را یک جبر اجتماعی می‌داند که باید بر آن شورید.

با پایان دهه ۱۹۷۰، فمنیسم با ظهور ایریگارای و کریستوا، و هلنه سیکسُس، البته شکل تازه‌تری به خود می‌گیرد‌. فمنیست‌های نسل سوم به تاثیر از آرای میشل فوکو، ژاک دریدا و لوس ایریگارای، بر این باورند که مطلق انگاری در دفاع از حقوق زن راه به جایی نخواهد برد، چرا که روش زنان برای درک خویش چندگانه و متنوع است. عواملی همچون سن، قومیت، طبقه، نژاد، فرهنگ، جنسیت و تجربه، باعث می‌شوند که ارائه یک شیوه واحد و خط‌کشی‌شده برای معماری و تبیین نظریه فمنیسم به کار نیاید.

از این رو، اعتبار آرای نظری فمنیست‌های موج سوم بر این پایه شکل گرفت که زنان باید با ایجاد زبان و شیوه‌های متفاوت، تصویر جدیدی درباره هویت خویش برپا کنند، تا هستی خود را از معانی ستمگرانه‌ای که عقلانیت مردسالانه بر آنها تحمیل کرده، رها سازند.

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-زن در تاریخ فلسفه



:: برچسب‌ها: فیلسوف زن , فلسفه ضد زن , جنبش زنان ,
:: بازدید از این مطلب : 554
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 25 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

قرار نیست انسان‌ها در همه دوره‌های زندگی‌شان به یک سبک زندگی کنند، انسان قابلیت تغییر دارد و متحول می‌شود. تغییر یکی از توانایی‌های بشر است و پیرو تغییر انسان‌هاست که تحول جوامع هم اتفاق می‌افتد. گاهی هم می‌توان با شناخت جامعه در هر دوره به مفهوم رفتار شخص در آن زمان پی برد. و باید دانست رفتار هر فرد تابعی است از آن‌چه عواملی چون موقعیت‌ها و جامعه برای او پدید آورده‌اند.

این نکته را هم نادیده نگیریم؛ رفتارهایی که از هر کس سر می‌زند، باید در همان مقطع تاریخی سنجیده شود، برای مثال نمی‌توان رفتار کسی را در دهه ۶۰ با رفتار حال حاضرش مقایسه کرد و از تاثیری که موقعیت‌های مختلف بر واکنش‌های انسان می‌گذارد غافل شد. شاید کسی که همین الان از عملکرد خود مطمئن است، در آینده از کارهایش پشیمان شود.

تغییره عقیده و رفتار
اما درخصوص عکس‌العملی که ما به فرد تغییر یافته نشان می‌دهیم، عقیده من بر این است که باید دید رفتار یک فرد در همین لحظه که با ما روبه‌روست چطور است. و تنها نیم‌نگاهی به گذشته‌اش – نه بیشتر – کافی است. البته منظورم این نیست که باید خوبی‌های گذشته او را فراموش کنیم و نادیده بگیریم، بلکه این را در نظر داشته باشیم که فردی که روبه‌روی ماست تغییر یافته و باید او را بر اساس رفتار حالش پذیرفت. میزان حال افراد است.

ملاک، شعور انسان‌هاست
اگر شخص تغییر مثبت کرده باشد که حرفی نمی‌ماند. اگر هم تغییر منفی کرده باشد، من ترجیح می‌دهم دیگر با او مراوده نداشته باشم. اما در کل مهم‌تر از هرچیزی برای من شعور طرف مقابل است. شعور است که فارغ از گذشته فرد مشخص می‌کند طرف مقابل ما قابلیت معاشرت دارد یا خیر. به هر حال ما باید کسانی را در اطراف خود داشته باشیم که باعث آرامش و راحتی ما باشند، نه این‌که در این روزها که همه درگیر مشکلاتشان هستند، او هم بخواهد دغدغه‌ای به دغدغه‌هایمان اضافه کند.

راه را برای بازگشت انسان‌ها باز بگذاریم
من اساسا آدم‌ها را بر اساس شرایطی که الان در آن هستند می‌سنجم، فکر می‌کنم رفتارهای گذشته هر فرد برای ما قابل قضاوت نیست. گاهی آدم‌ها با یک جمله یا یک برخورد یا یک اتفاق کوچک دگرگون می‌شوند. من معتقدم که شرایطی که هر انسان در آن رشد یافته هم بی‌تاثیر نیست و صدالبته به ویژگی‌های ذاتی هم باید توجه کرد.

برای مثال خواهر و برادر من هر دو فرزندان دوقلو دارند و جالب این است که اینها علاوه بر تفاوت‌های ظاهری، در رفتارهایشان هم بسیار متفاوت‌اند. با این‌که هر دو در شرایط یکسانی تربیت شده‌اند و امکانات برابری هم داشته‌اند.

این شاید عینی‌ترین چیزی بود که مرا متوجه تفاوت ذات انسان‌ با هم کرد. چون همان‌طور که گفتم، ذات انسان به سمت خوبی کشش دارد. گاهی خطاها در شرایط خاصی رخ می‌دهد که نمی‌توان از آنها غافل شد. می‌خواهم بگویم این را نادیده نگیریم که رفتار هر فرد معلولی است از علت‌های مختلف. باید راه را برای تغییر افراد باز گذاشت، نباید با ایجاد فضای بسته فرصت خوب بودن را از آدم‌ها گرفت.

قضاوت ممنوع
در این زمانه دوار هیچ چیز نیست که نتواند تغییر کند، همان‌طور که روزگار عوض می‌شود، انسان‌ها هم تغییر می‌کنند. اما ما نمی‌توانیم انسان‌ها را قضاوت کنیم. تنها می‌توانیم تصمیم بگیریم که با آدم‌های اطرافمان معاشرت داشته باشیم یا نه. و اگر علت را جویا شدند، می‌شود دلیلش را برایشان توضیح داد. در خصوص تغییر مثبت باید بگویم به نظرم خیلی تحسین‌برانگیز است که شخصی بتواند رفتارش را به سمت مثبت بودن سوق دهد.

اتفاقا به تازگی به یکی از همکارانم که از قبل او را می‌شناختم گفتم: «تو چقدر عوض شدی! قبلا خیلی بد بودی و الان آن‌قدر خوب شدی که نمی‌توانم این را به تو نگویم.» ولی باز هم می‌گویم که هرکس مسئول رفتار خودش است و ما در جایگاهی نیستیم که بتوانیم افراد را قضاوت کنیم.

شاید یادآوری گذشته تلنگری باشد
بستگی دارد که خطاهای فرد تا چه میزانی باشد. باید دید که می‌توان از رفتار گذشته‌اش صرف نظر کرد یا خیر. اما به‌طور نسبی می‌توانم بگویم وقتی کسی به سمت خوبی تغییر می‌کند، باید رفتار حالش را مدنظر قرار داد، اما اگر تغییر منفی داشت، شاید یادآوری گذشته بتواند برای او تلنگری باشد تا دوباره خوب بودن را تجربه کند. در جوامعی مثل کشور ما، اساسا این که در حافظه مردم تصویر شخصیت‌ها به چه شکل هست، اهمیت زیادی ندارد و نقشی بازی نمی‌کند.

چون در مکانیسم قدرت، گردش نخبگان و جا‌به‌جایی قدرت، مردم خیلی نقشی ایفا نمی‌کنند. بنابراین خاطره منفی مردم از یک شخص لزوما به این معنا نیست که آن چهره نمی‌تواند به پست و مقام بالایی دست پیدا کند. اما نکته‌ای که می‌شود مطرح کرد این است که در تجربه تاریخی ما افراد وقتی در مقام قدرت قرار گرفتند، عملکرد آنها چقدر با تصویری که مردم در حافظه‌شان داشته‌اند، یکی از آب درآمده؟ می‌توانم بگویم در مجموع چنین حالتی در تاریخ معاصر ایران کم اتفاق افتاده.

یعنی چهره‌هایی که سمتی پیدا کرده‌اند، در مجموع رفتارشان چندان مطابق با ذهنیتی نبوده که مردم از آنها داشته‌اند. اما استثناهایی هم بوده. بارزترین مثالی که در تاریخ معاصر ما می‌توان زد که رفتار یک مسئول بعد از رسیدن به قدرت مطابق با تصور مردم از او بوده است، چهره‌هایی است مثل مرحوم مصدق، آیت‌الله طالقانی و مرحوم بازرگان. این سه با رسیدن به قدرت همان انسان‌های متساهل، انعطاف‌پذیر و دارای سعه صدری بودند که قبل از رسیدن به قدرت.

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-تحول جامعه پیامد تغییر انسان‌هاست



:: برچسب‌ها: شعور انسانی , شخصیت انسان , پیامد تغییر انسان ,
:: بازدید از این مطلب : 807
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 25 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

همه چیز در این مورد از چند تا مربع شروع شد، از چند تا مربع که وقتی به صورت مساوی در کنار هم بودند،‌ ۶۴ تا می‌شدند و وقتی با برش تبدیلشان کنیم به مستطیل، می‌شدند ۶۵ تا. یعنی ۸×۸ می‌شود ۶۴، اما وقتی مربع‌ها را جابه‌جا می‌کنیم، می‌شود ۱۳×۵ و ۶۵ تا. یعنی در یک جابه‌جایی کوچک، یک مربع به مربع‌ها اضافه می‌شود. این مربع از کجا می‌آید؟

به نظر من از جیب آقای هراکلیوس، همان کسی که او را پدر اتصال چیزهای عجیب به هم می‌دانند، پدر نتیجه‌گیری‌های عجیب. اما چند مربع بینوا به تنهایی کافی نیستند تا یک مطلب نوشته شود. احتمالا باید دعوایی، مرافعه‌ای و خلاصه چیزی در میان باشد. و مهم‌ترین قضیه همین ماجرای دریای خزر. تیتر روزنامه‌ها دعوای لفظی بود بر سر این‌که می‌خواهند سهم بیشتری از دریای خزر را داشته باشند.

آمار و اعداد چه می گوید؟
آمار و عددها هم ظاهرا با ادعای آنها جور در می‌آید. اما واقعیت چیز دیگری است و اگر درست به ماجرا نگاه کنیم، اصلا هیچ چیز درستی در چنته ندارند. و در این شرایط انگار خرس‌های شمالی هم به فکر این افتاده‌اند که از آب گل‌آلود ماهی بگیرند و سهمی برای خودشان بخواهند. می‌خواهند رسما بخشی از ایران را جدا کنند. البته به تازگی کتابی درباره ژان فرانسوا لیوتار هم چاپ شده و نظرات جالب او. اتفاقا این دو ماجرا بدجوری به هم مرتبط‌اند. اما فعلا از همین دریای خزر خودمان شروع کنیم.

اصل ماجرا این است که روس‌ها می‌خواهند برخلاف پیمان‌های قبلی، قسمت‌های بیشتری از دریای خزر را داشته باشند. این دریا می‌تواند برایشان نفع زیادی داشته باشد و به همین دلیل چند سال است که همه تلاششان را می‌کنند تا این اتفاق بیفتد. اما همان‌طور که آن سیاستمدار انگلیسی گفت، روس‌ها همیشه ۵۰ سال از سیاست دنیا عقب‌اند و حالا در روزگاری که دیگر مثل گذشته اوضاع قاراشمیش نیست، می‌خواهند کارهای قاراشمیش کنند. و اگر ما بهانه دستشان بدهیم و محکم نباشیم، شاید موفق هم بشوند.

برای آن‌که ماجرا را بهتر بفهمیم، باید کمی برگردیم عقب. باید به آن روزی برگردیم که پطر کبیر، همان کسی که روسیه جدید را بنیان گذاشت، به روس‌ها سفارش کرد که حتما و هرجور شده خودشان را به آب‌های آزاد برسانند. آنها می‌خواستند سری در میان سرها دربیاورند و رسیدن به آب‌های خلیج همیشه فارس، نکته مهمی برایشان محسوب می‌شد.

در آن سال‌ها دریای خزر اصلا و ابدا به اهمیت الان نبود، چون نه از خاویار خبری بود و نه از نفت. و حتی صنعت توریسم. روس‌ها البته برای رسیدن به خلیج‌فارس مشکلات زیادی داشتند. یکی این‌که یک مدعی دیگر وجود داشت و دیگر این‌که به هر حال راه دور بود. این بود که دو جنگ درگرفت و بخش‌هایی از ایران جدا شد. می‌خواستند آذربایجان را هم به خاک خودشان اضافه کنند که شکست خوردند و آذربایجان با ایران ماند.

بعد از دو جنگ متوالی ایران
بعد از آن دو جنگ، دو قرارداد ترکمن‌چای و گلستان بسته شد که مفاد زیادی داشت و همه هم به نفع روس‌ها. آنها که قبلا هیچ سهمی از دریای خزر نداشتند، بخشی از این دریا را از آن خودشان کردند. و از همین هم خوشحال بودند، چون به جز دریای همیشه یخ‌زده قطب شمال، تقریبا هیچ ساحلی اطرافشان نداشتند. چند سال از ماجرا گذشت و کشوری به نام روسیه، تبدیل شد به اتحاد جماهیر شوروی و بعد دوباره اتحاد از هم پاشید و به این ترتیب چند کشور در اطراف دریای خزر قرار گرفتند. و بعد سیاست یک بام و دو هوا شکل گرفت.

روس و کشورهای اطراف، نمی‌خواهند واقعیت‌ها را بپذیرند. آنها به هر ترتیبی می‌خواهند سهم بیشتری از دریای خزر را داشته باشند، چون این‌روزها نه تنها دریای خزر خاویار و نفت دارد، که از راه کانال به دریای سیاه هم متصل می‌شود.

حالا به این قضیه بپردازیم که حرف بی‌منطق روس‌ها چیست و چطور آنها می‌خواهند با استفاده از یک سفسطه، حرف خودشان را پیش ببرند.

تقسیم دریای خزر باید مطابق معاهده ترکمن‌چای و گلستان انجام شود. در نتیجه باید نیمی از دریا از آن ایران باشد و نیمی به بقیه کشورها اختصاص پیدا کند. اما روس‌ها و کشورهای اطراف می‌گویند که این قراردادها را قبول ندارند.

نقش مشاوره در این شرایط
یک نتیجه خیلی ساده از این ادعا می‌شود گرفت. اگر آن‌ها این دو قرارداد را قبول ندارند، باید آذربایجان، قره‌باغ و ارمنستان به ایران برگردد و اگر قبول دارند، باید به همان نیمه خودشان راضی باشند. اما روس‌ها می‌خواهند باج‌گیری کنند و به سهمشان راضی نیستند. این است که رئیس جمهوری این کشور، مثل همه روس‌های دیگر زود از کوره در می‌رود و حرف‌های نامربوط می‌زند. اما جدا از بی‌اخلاقی‌های روس‌ها، این کار آنها ریشه‌ای تاریخی دارد. یعنی تاریخ فلسفه از زمانی که به یاد دارد، مدام با سفسطه‌گری روبه‌رو بوده است.

در یونان قدیم، زمانی که هنوز سقراط جام زهرش را سر نکشیده بود، مردمانی دانشمند و خردمند بودند که می‌توانستند خوب بحث کنند و از راه بحث دیگران را متقاعد کنند. به این استادان و دانشمندان می‌گفتند: «سوفسطایی». اما خیلی زود مشخص است که اینها، یعنی این استادان گاهی فقط با زبان‌بازی و مخلوط‌کردن مسائل با هم به نتیجه مورد بحثشان می‌رسند. این بود که معنی سوفسطایی متفاوت شد و حال و هوای دیگری پیدا کرد. یعنی از آن به بعد هر کس که استدلال‌های زیاد می‌آورد و می‌خواست با شیوه‌های فلسفی چیزی را اثبات کند، سوفسطایی لقب گرفت.

مخالفان می‌گفتند که این روش سوفسطایی‌ها، حقیقت را می‌کشد. حالا اجازه بدهید از یک زاویه دیگر به ماجرا نگاه کنیم. زندگی شباهت فراوانی به ترکیب‌های شیمیایی دارد. دقیقا شبیه این می‌ماند که شما دی کرومات پتاسیم را شبیه کوه درست کنی و یک کبریت بزنی رویش تا یک آتشفشان مصنوعی درست شود. همه می‌دانیم که نه کبریت آتشفشان درست می‌کند و نه دی‌کرومات پتاسیم اگر تنها باشد، چنین خاصیتی دارد. و این دقیقا شبیه زندگی است.

شبیه اتفاق‌های اجتماعی است. یعنی یک چیز در کنار یک چیز یک معنی دارد و در کنار یک چیز دیگر، یک معنی دیگر. اما آ‌نها مسائل را جدا جدا و هر جور که می‌خواستند کنار هم می‌گذاشتند.

کار آن‌قدر بیخ پیدا کرد که حتی دانشمندی همچون سقراط هم در امان نماند. او مدام با دیگران بحث می‌کرد و کلا می‌گفت که چیزی نمی‌داند و هدفش از بحث کردن این است که می‌خواهد به دیگران هم اثبات کند که چیزی نمی‌دانند. این بود که برچسب یا لیبل سوفسطایی‌گری به سقراط زدند و گفتند یا با زبان خوش شوکران را می‌خوری که به زبان خوش بمیری، یا خودمان شوکران را با زور می‌ریزیم توی گلویت تا به زور بمیری. سقراط راه اول را انتخاب کرد. لازم به ذکر است او نظراتی در مورد مشاوره ازدواج نیز داده است

البته شاید هم راه دوم را انتخاب کرده باشد. در تصویری که از آن دوران به‌جا مانده، یا نویسندگان دربار یونان، نوشته‌اند، او خودش جام شوکران را زده است توی رگ. یعنی بالا کشیده است.

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-تا به حال چیزی به زور از شما گرفته‌اند؟



:: برچسب‌ها: به زور گرفتن حق , گرفتن حق , سیاست خارجی ,
:: بازدید از این مطلب : 568
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 25 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

در زندگی بیشترین نتایج را نه از برنامه‌ریزی‌ها و نه محاسبات شبانه‌روزی، بلکه از ایمان به خود، به هدف، جسارت‌ها، ناآگاهی‌ها، ریسک‌ها، خطاها و خطرها به دست آورده‌ام. دوست عزیز سال‌های نه‌چندان دورم بهزاد زرین‌پور، در شعر بسیار زیبایی می‌گوید: پیش‌گویی‌های شما / به تابلوهای کنار جاده می‌ماند / که تازگی را از راه می‌گیرد /… / این راه که شما می‌روید / پیشترها کهنه کرده‌اند / تا می‌توانید / برایمان بی‌راهه بیاورید.

*نترسیدن، دل به دریازدن و جهان را از نگاه خود دیدن و کشف‌کردن، علاوه بر زیبایی و هیجان، برداشت و باور ما را از انسان و پدیده‌های موجود در جهان تغییر می‌دهد. زیرا اغلب برخوردهای ما با هستی غیرواقعی و براساس اخبار است و اغلب اخبار یک‌سویه و کهنه و دست‌کاری شده است. جهان با تمام کهنگی‌اش کهنه نیست و چیزهای بسیاری برای آموختن دارد، حتی بسیاری از کهنه‌هایش هم شناخته نشده‌اند. داستان‌ها، حکایت‌ها، روایت‌ها، جنگ‌ها و صلح‌های بسیاری در هیچ کتابی نیامده است. بخشی از تاریخ بشر را در دست داریم. بخش مجروح و ناقص که هر کس با ذهن و برداشت خود آن را رقم زده است. برخوردهای ما با جهان دست اول و بکر نیست و برای به دست آوردن باید دل به دریای زندگی زد و آن را شخصا تجربه کرد. بخش بزرگی از دستاوردهای من در سفرها به دست آمده است. سفرهایی جالب و گاه عجیب و غیرقابل پیش‌بینی. روزی می‌خواستم بروم تبریز، بلیت گیر نیاوردم. در ترمینال آواره بودم. راننده‌ای دعوت کرد تا تبریز را بی‌خیال شوم و با او به زاهدان بروم! من هم رفتم! رفتم و چند روزی با او خوش گذراندم و بعد برگشتم! به همین سادگی! دقیقا به همین سادگی. او راه‌ها را نشانم داد.

*شهرها و روستاها را نشانم داد. چه کسی بهتر از او می‌توانست این کار را بکند؟ درصد کوچکی از آگاهی‌ام را مدیون حرکت عجیبی بودم که انجام داده بودم. انسان همین درصدهای کوچک است، حاصل عمر ما همین لحظه‌ها و ثانیه‌هاست و ما به خاطر همین لحظه‌ها زنده‌ایم. شکوه لحظه‌هاست که ما را به زندگی پایبند می‌کند. زندگی بی‌شکوه چه ارزشی دارد؟! یک شب هم در یک مهمانی کوچک با مردی آشنا شدم که خواست شب را در خانه آنها بخوابیم. من هم رفتم و خوابیدم، صبح که شد، گفت ای کاش می‌توانستیم برویم شمال، گفتم چرا نمی‌توانیم؟ گفت تو باید به روزنامه بروی، گفتم طرح‌هایم را می‌فرستم و می‌رویم، و رفتیم شمال. در راه با پسرک دوغ‌فروشی آشنا شدیم که خواست تا به همراه همسرش عکسی از آنها بگیرم، من هم گرفتم و توسط یکی از دوستانم برایش فرستادم. چقدر خوشحال شده بود! برایم قارچ وحشی که با همسرش چیده بودند، فرستاد. به شمال که رفتیم، خاله پدری دوستم را دیدم که خیلی عزیز بود. او بزرگ خاندان و قبیله بود. بر صندلی منبری تکیه داده و جهان را می‌نگریست. همه اقوامش می‌آمدند و حالش را جویا می‌شدند و او هم پرسش‌های ساده و اصیل انسانی از آنها می‌کرد: حال بچه‌ها چگونه است؟ درس‌هایشان چگونه است؟ درآمدتان چطور است؟ آیا کمک نمی‌خواهید؟ سؤال‌های اساسی و اصیل همین دست سؤال‌هاست؛ سؤال‌هایی که هنوز هم پاسخشان را نگرفته‌اند. نه سؤال نان، نه سؤال کاشانه، هیچ کدام هنوز هم پاسخی نگرفته‌اند. او یک اسطوره بود. جای اسطوره همیشه در آسمان‌ها و خیال‌ها نیست، خیلی از آنها در نزدیکی ما هستند. در خیلی نزدیکی ما، شاید در خانه‌مان! شاید پدر و یا مادرمان باشند.

*خیلی‌ها به خاطر نزدیکی‌شان دیده نمی‌شوند. چهره خاله شکوفه هرگز از خاطرم نخواهد رفت. او انسانی بزرگ بود و انسان‌های بزرگ آدم را بزرگ می‌کنند. انسان‌های بزرگ. حرف‌های بزرگ. کتاب‌ها و فیلم‌های بزرگ. لحظه‌های بزرگ. درد و شادی‌های بزرگ هم انسان را بزرگ می‌کنند. روزی راننده اداره ارشاد گرمسار ما را به جشنواره‌ای طنز می‌برد، بعد از آن به خانه‌شان برد. مادرش با دیدن ما آن‌قدر خوشحال شد که گویی جهانی را به دست آورده است. برایمان چای و انار آورد و زیر لب دعا می‌خواند و از خدا به خاطر این‌که ما را به خانه‌اش رسانده، تشکر می‌کرد.

*او مهربان بود. مهربانی از صفات خداوندی است. و آنها که مهربانند، به خدا نزدیک‌ترند. محبت‌کردن عمر همه را زیاد می‌کند. عمر خداوند هم زیاد است. سلام کلام خداوندی است. سپاس کلام خداوندی است. شادی، لبخند، زیبایی، مهربانی و هر چیز که خوب است، ‌از خداست و خدا همه جا هست. زیرا بندگان خدا همه جا هستند، در جای جای زمین هرجا که فکرش را بکنیم یا فکرش را نکنیم. در یکی دیگر از همین سفرهای جالبم به کردستان با شکوه و زیبا آن‌قدر مهربانی دیدم که بخشی از مهربانی و ارزش‌های انسانی‌ام را مدیون رفتارها و گفتارهای آنان می‌دانم. در زاگرس در دامنه کوه بزرگ «شاهور» انسان‌ها فقیر بودند؛ آن‌قدر فقیر که تمام دارایی‌شان به چند مرغ و خروس خلاصه می‌شد، ولی همان‌ها را هم می‌خواستند برای کسانی که فقط چند ساعت مهمانشان بودند، سر بِبُرند.

*تمام کردستان سرشار از عشق بود. در مسیرمان پیرمردی را سوار کردیم تا به خیال خودمان کمک کرده باشیم، ولی بعد که پیاده شد، این ما بودیم که از او آموخته بودیم. او یک حکیم و شاعر دوره‌گرد بود. وقتی به روستای زیبای اورامان تخت رسیدیم، همه دوره‌اش کردند و برایش تحفه آوردند و پای حرف‌ها و شعرهایش نشستند و آموختند و ما هم آموختیم. چند سالم بود یادم نیست، می‌دانم که دوره ابتدایی بودم و با برادرم که دو سال کوچک‌تر از من بود یک مدرسه می‌رفتیم. خیلی وقت‌ها پیش می‌آمد که وقتی از مدرسه برمی‌گشتیم خانه، مادر سریع ناهارمان را می‌داد و خودش می‌رفت تا به کلاس‌هایش برسد. در یک آموزشگاه هنری تدریس می‌کرد و به خاطر ما چند سالی بود که از حرفه و عشق اصلی‌اش دور افتاده بود. حالا که کمی بزرگ‌تر شده بودیم، می‌توانست چند ساعتی ما را توی خانه تنها بگذارد. ما هم معمولا بعد از ناهار کمی استراحت می‌کردیم و تلویزیون تماشا می‌کردیم. فقط اجازه نداشتیم از خانه بیرون برویم یا در را روی کسی بازکنیم؛ پس اتفاق خاصی هم نمی‌افتاد. واقعا هم همین‌طور شد تا این که قشنگ یادم هست، خرداد ماه آن سال، با برادرم تصمیم گرفتیم که یک بازی جدید را امتحان کنیم. یعنی چشم‌های همدیگر را به نوبت ببندیم و با استفاده از صدا بتوانیم همدیگر را پیدا کنیم. بازی جالبی بود، دو سه دوری انجام دادیم و نوبت به برادرم رسید که چشمش را ببندم. سرخوش می‌دویدم و سر و صدا می‌کردم تا نتواند جایم را پیدا کند. او هم هیجان‌زده شده بود و نمی‌دانم چطور شد که یکهو پایش به میز وسط اتاق گرفت و میز به سمت میز تلویزیون حرکت کرد. در عرض چند ثانیه صدای وحشتناکی بلند شد و هر دو خشکمان زد.

*روزی هم در زاهدان با اسحاق سوار بر موتور به دیدار درویشی افغان رفتیم. درویش آدم بزرگی بود. درِ خانه‌اش به روی همه باز بود و بی‌خانمان‌های زیادی آنجا می‌خوابیدند و غذا می‌خوردند. پرسیدم خرج اینها از کجا می‌آید؟ لبخند زد و گفت نمی‌دانم، ولی انبار ما پر است. همیشه کسانی هستند که به کسانی دیگر فکر بکنند. غذا کمترین حق انسان از زندگی است و خداوند کسانی را برای این کار قرار داده است. همه ما مهره‌هایی هستیم که فقط باید نقشمان را در بازی او ایفا کنیم و همه‌مان به اندازه‌ای که فقط او می‌داند، ارزش داریم. درِ خانه درویش عزیز آن‌قدر بازمانده بود که نمی‌شد آن را بست. زنگ زده بود و لولاهایش از کار افتاده بودند. در خانه‌اش نشسته بودم و به دراویش نگاه می‌کردم که در حیاط خانه‌اش او را دعا می‌کردند. من هم دعایش کردم. هنوز هم دعایش می‌کنم. دعایش می‌کنم تا سالم باشد و سال‌ها زنده بماند و خانه‌اش آسوده‌گاه بی‌کسان و بی‌خانمان‌ها باشد.

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-قبل از حرکت در زندگی، هدف را مشخص کنید



:: برچسب‌ها: هدف زندگی , آرامش زندگی , آموزش ,
:: بازدید از این مطلب : 564
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 24 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

تقریبا همه این را قبول دارند که عشق، بد چیزی است، لامصب! جادوی عجیبی که اکثر ما آن را حداقل یک بار تجربه کرده‌ایم. با این وجود هنوز هیچ تعریف واحدی بر سر این‌که عشق چیست، وجود ندارد. گروه معروف بیتلز در یکی از ترانه‌های جنجالی‌شان گفته بودند، تنها چیزی که ما به آن احتیاج داریم عشق است. گاندی هم گفته بود، زندگی تنها جایی جریان دارد که عشق در آن حاضر باشد.

جایگاه عشق
دی.اچ.لارنس عشق را گل زندگی می‌دانست و ویکتور هوگو، عسل زندگی. لائوتسه، پدر هنرهای رزمی در چین هزاران سال پیش گفته بود که عشق به سربازان نیرو می‌بخشد و جرئت آنها را افزایش می‌دهد. شکسپیر هم معتقد بود عشق واقعی هیچ وقت از مسیر خودش خارج نمی‌شود.

در نگاه مادر ترزا تنهایی و احساس این‌که کسی تو را دوست نداشته باشد، بدترین فقر است. اما تفکر علمی جدیدی، چند دهه است که تمام نقل قول‌هایی نظیر آن‌چه را خواندید تحت‌الشعاع خود قرار داده است. عشق از نگاه این تفکر، تعریفی اینچنین دارد: عشق یک بیماری و یک دیوانگی موقت است. این بیماری گاهی هم غیر قابل درمان است و حتی به مرگ بیمار می‌انجامد. اما این تفکر علمی چه در سر دارد که این‌گونه کمر به تابو شکنی از عشق بسته است؟!

نظر قدیمی ها در مورد عاشقان
به قول قدیمی‌ها، عاشق‌ها را از رنگ رخساره‌شان به راحتی می‌توان از سایرین تشخیص داد. آدم‌هایی که لپ‌هایشان اغلب گل انداخته است، قلبشان که شرحه شرحه از فراق، داستان‌ها دارد و چشم‌هایی که از بس شب‌ها ستاره‌ها را شمرده، گود افتاده شده. اما همه اینها تنها علائم ظاهری عشق هستند. دانشمندان تفکر جدیدی که در ابتدا به آن اشاره شد، قضیه دلدادگی را جور دیگری می‌دانند. هلن فیشر، یکی از محققان سرشناس نظریه ژنتیکی بودن عشق، پرتاب‌شدن تیر الهه عشق به قلوب مشتاقان را دو مرحله می‌داند.

در مرحله اول این هورمون‌های تستسترون و استروژن هستند که شروع به ترشح می‌کنند. این لحظه تاریخی دقیقا همان موقعی است که شخص فکر می‌کند دل به گرو یار رفته است.

در مرحله دوم، ترشح دوپامین باعث می‌شود، شخص به اصطلاح از خواب و خوراک بیفتد. در کنار ترشح این هورمون سروتونین و آدرنالین هم شروع به کار می‌کنند و این شروع داستانی است که به عقیده دانشمندان باعث می‌شود فرد اولویت‌های زندگی‌اش را گم کند و به جنونی برسد که به آن عشق می‌گویند. این دانشمندان معتقدند عشق بر اساس نظریه تکامل داروین، تلاش برای پیدا کردن کسی است که بهترین و سازگارترین ژن‌ها را داشته باشد. طبق این نظریه وقتی به کسی علاقه‌مند می‌شویم، در واقع به صورت ناخودآگاه شیفته ژن‌های او شده‌ایم!

آنها معتقدند عاشق شدن یک فرایند کاملا بیولوژیکی است و از قوانین بیوشیمی مشخصی پیروی می‌کند. این علم حتی مدعی است که می‌تواند با اندازه‌گیری هورمون‌های کوجود در بدن تعیین کند که یک رابطه چقدر دوام می‌آورد.

نظر روانشناسان در مورد عشق ابدی
در دانشگاه سنت اندرو در اسکاتلند، دیوید پرت که یک روان‌شناس است، در یک آزمایش سعی کرد نشان دهد چه چیز چهره آدم‌ها را برای ما جذاب می‌کند. در این آزمایش دانشجویان باید مقابل کامپیوتر می‌نشستند و از میان چندین چهره یکی را انتخاب می‌کردند.

دیوید پرت قبلا از چهره دانشجویان عکس گرفته بود و با تغییرات کامپیوتری آن را تبدیل به چهره جنس مخالف آنها کرده بود. دانشجوها نمی‌توانستند تشخیص دهند که این چهره، صورت زنانه یا مردانه آنهاست. با این حال همه بدون استثنا صورت خود را انتخاب کردند. این انتخاب نشان می‌دهد که ما در دوران کودکی بیشتر از هر کسی چهره‌ها را دیده‌ایم و امروز عمیق‌ترین تصاویر در ذهن ما ثبت شده‌اند.

این انتخاب به دامنه چهره محدود نمی‌شود. تجربه نشان داده که آدم‌ها به دنبال کسی می‌گردند که از خصوصیات اخلاقی و رفتاری پدر و مادر آنها بهره‌مند باشد. حالا آیا به عشق در نگاه اول باور دارید؟

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-فعل و انفعالی به نام عاشقی!



:: برچسب‌ها: رابطه عاشقانه , عشق , عاشق شدن ,
:: بازدید از این مطلب : 592
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 24 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

ذهن ما انباشته از خاطراتی است که به مرور زمان و با بالاتر رفتن سن‌مان معمولا انبوه‌تر می‌شود، گاهی آن‌قدر فکر و خیال به سرمان می‌ریزد که بدیهی‌ترین چیزها حتی مثل نام فامیل یک همسایه یادمان می‌رود و در مواجهه با او فکر می‌کنیم دچار آلزایمر مزمن شده‌ایم. نه این آلزایمر نیست، این انبوه فکر است که امان یادآوری چیزهای ساده را هم از ما می‌گیرد. مثل اتاقی که آن‌قدر پر از لباس و به‌هم ریخته است که پیداکردن یک شال‌گردن میان این همه شلوغی کار شاق و غیرممکنی می‌شود. به قول یک دوستی خاطرات کلا آزاردهنده است. خوبش از بدش هم بدتر است، او که مبالغه و مزاح می‌کرد، ما هم که قادر به انتخاب کردن و گزینش خاطرات ذهنی‌مان و پاک‌کردن بعضی از آنها نیستیم، پس همین می‌شود که در مواجهه با همسایه‌ای که هر روز می‌بینیم یک‌دفعه ۱۰ بار او را آقای عزیز می‌نامیم تا لو نرویم که چقدر گیجیم که نامش را فراموش کرده‌ایم. جدا از مصداق ذهن من گمان می‌کنم بخشی از این عدم تمرکز به شلوغی و درهم‌برهمی محیط اطراف ما هم برمی‌گردد؛ محیطی که در واقع خودمان در به وجود آمدنش نقش فعال داشتیم. خب همین اتاق خودمان را هم که در نظر بگیریم با هر میزان امکانات مالی می‌بینیم باز هم چیزهای زیادی داریم مثلا سه تا برس مو که فقط یکی‌اش را استفاده می‌کنیم، چندین لباس که دیگر اندازه‌مان نیست یا از اول هدیه‌ای بوده خارج از سلیقه پوشیدنی ما، یا مقدار زیادی دفتر و کلاسور و کاغذ و مداد و لوازم‌تحریر که تا سال‌ها هم اضافه می‌آیند یا حتی کتاب‌هایی که گاهی اتفاقی دو یا سه عدد از آنها را در منزل داریم و… این میزان بارهای اضافی برای هر کس متفاوت و متنوع است، اما تا الان اگر دقت نکرده باشیم، خاصیت عجیبی دارند، دیده نمی‌شوند، اما قطعا اشغال فضا و شلوغی که ایجاد کرده‌اند به شلوغی فضای ذهن ما دامن می‌زند. خیلی از این چیزها شاید حتی نو باشند و این که واقعا برای دور ریختن حیفند، اما نکته اینجاست که اگر خوب دقت کنید، به کار شما نمی‌آیند. خب پس مشقمان را شروع می‌کنیم که خود من بیشتر از همه نیازمند انجامش هستم. وسایل اضافی را نه با خساست بلکه با گشاده‌دستی جمع می‌کنیم. هر وسیله‌ای را که بالای یک سال است کارش نینداخته‌اید چشم‌بسته کنار بگذارید، بعد بنشینید ببینید موسسات خیریه دوستان نزدیک اقوام و خیلی‌ها به کدامشان نیاز دارند، آنها را به دست کسانی که از داشتنشان خوشحال می‌شوند یا نیازش را دارند، برسانید. شک نکنید سبکی فضای اطرافتان مغزتان را هم سرحال می‌آورد. این در اصول فنگ‌شویی هم نوعی نو کردن به حساب می‌آید که فواید فراوانی دارد. بی‌شک شما دیگر چیز ساده‌ای مثل نام همسایه‌تان از خاطرتان نخواهد رفت، بلکه سایر وسایلتان را هم راحت‌تر پیدا می‌کنید و بهتر می‌بینید. مطمئن هم باشید به کسی بر نخواهد خورد. اصلا می‌توانید نیت‌تان را از سبک‌کردن محیط اطراف برای نزدیکانتان شرح دهید شاید به درد آنها هم بخورد.

***

من همیشه روزهای تولد رو خیلی دوست داشتم. غافلگیرشدن و خندیدن و کادوگرفتن و کیک‌خوردن و…. شاید به خاطر این بوده که همیشه روز تولدم حسرت تبریک از طرف اونهایی که دوستشون داشتم، رو دلم می‌مونده. به قول مامانم ما زیاد تولدی نیستیم (یعنی زیاد روزهای تولد رو جدی نمی‌گیریم). واسه همین همیشه دوست داشتم که روز تولد بقیه رو بهشون تبریک بگم و ذوق‌زده‌شون کنم که به یادشون بودم. خنده‌شون واسم خیلی ارزش داره و دلیلی می‌شه که منم از ته دلم خوشحال بشم… این شد که یک کتاب خریدم که واسه هر روز سال، یه پیغام داشت. بعد پارسال عید تاریخ تولد تک‌تک فامیل‌ها و دوستهام رو توش نوشتم. بعدتر کامل‌ترش کردم و سالگرد ازدواج و روزهای عزیز آدم‌های دور و برم رو هم بهش اضافه کردم. اول هر ماه تمام تاریخ‌ها رو توی موبایلم ثبت می‌کنم که ساعت ۹ صبح اون روز بهم یادآوری کنه و بهشون زنگ می‌زنم. خیلی باحاله. تازه این کار باعث شده چیزهای جالبی رو کشف کنم. مثل این‌که مثلا پسرعمه‌ام با دختر خاله‌ام همزادن یعنی توی یه روز متولد شدن یا دوستم و داییم و پسرداییم همه توی یه روز متولدشدن.شما هم می‌تونین امتحان کنید.

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-ببخش و سبک شو



:: برچسب‌ها: ببخش , بخشیدن , آرامش زندگی ,
:: بازدید از این مطلب : 625
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 24 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

۱

روزهای سبز بهاری بود، سبز و بارانی، ما بچه بودیم، با پسری که اسمش را به خاطر نمی‌آورم، در یکی از روستاهای دور تبریز بودیم. روستایی کنار حاشیه ارس. ارس خروشان، ارس پرآب، ارس سبز، آبی و گاه قهوه‌ای. از میان ریشه‌های درختان به دنبال ریشه قرمزی می‌گشتیم که وقتی در آب می‌جوشاندیم، آب را قرمز می‌کرد و ما تخم‌مرغ‌های عید را با آن رنگ می‌کردیم. ریشه‌ای که رنگش قرمز بود، چیزی میان قرمز و قهوه‌ای، چیزی میان قرمز و سیاه، قرمز و آبی. برای خودمان حکیمی بودیم، حکیم‌های کوچک. از کجا می‌دانستند که آن ریشه را باید پیدا کنند. از میان این همه ریشه، از میان این همه خاک. یک روز که دنبال ریشه قرمز بودیم، باران شدیدی گرفت و سردمان شد و باز هم نمی‌خواستیم به خانه برویم. آخرین کبریتمان هم اجاق کوچکمان را روشن نکرد. ما خیس بودیم و سردمان شده بود. برگ‌ها و شاخه‌های ما هم خیس بودند. اجاق کوچک ما هم سرد ماند، شعله ناکام ما هیچ وقت از یادم نمی‌رفت. اولین‌ها و آ‌خرین‌ها به سختی از یاد می‌رود، اولین آتش ما روشن نشده بود. اولین نگاه‌ها، اولین اشاره‌ها، اولین شکست‌ها و پیروزی‌ها، اولین اشارات، اولین لبخندها و خیلی از اولین‌های دیگر به سختی از یاد می‌روند.

۲

نمی‌دانم از کجای زمان این خاطره به ذهنم می‌آید، نمی‌دانم از کدام زمان حرف می‌زنم، چون خاطره‌اش مال خیلی سال‌های دور بود، خیلی بیشتر از عمر من، اما نمی‌دانم از کجا آمده است. خواب نیست، رویا هم نیست، واقعیت است، بعضی وقت‌ها واقعیت‌ها از رویاها و خواب‌ها غیرقابل باورترند. با همان پسرک بودم که در روشن‌کردن اجاقمان ناکام بودیم که اسمش به یادم نمی‌آید. در خانه‌ای را زدیم و عید را تبریک گفتیم؛ در خانه کاملا به یادم است، زنی که در را گشود، کاملا به یادم است، برای ما تخم مرغ آورد، اما بدون رنگ قرمز؛ مهم نبود، رنگش اصلا مهم نبود، مهم هدیه ما بود که به ما داده شد. چند حبه قند هم آورد. قندها و تخم‌مرغ‌ها را گرفتیم و رفتیم. نمی‌دانم قند را برای چه داده بود، بعدها شنیدم که در جاهای دور و محروم به جای شیرینی، در گذشته‌های خیلی دور قند می‌دادند. گویا ما هم جایی خیلی دور بودیم؛ خیلی دور. سال‌های سختی بود، تهران زیر بمب و موشک به سختی نفس می‌کشید، فرزندانش او را ترک کرده بودند و به روستاها و شهرهای دیگر رفته بودند. اما عیدهای تهران زیباست، زیباتر از خیلی جاها، چون خیابان‌های تهران در عید نفس می‌کشند، کوه‌های تهران در عید دیده می‌شوند، همه جای تهران در عید دیده می‌شود، از هر جای تهران، هر جای دیگرش دیده می‌شود. تهران خلوت بود و خانه‌ها خالی بودند. من خانه‌ای نداشتم، جایی هم نداشتم که بروم، اقوام کلید خانه‌شان را به من داده بودند تا من برای جلوگیری از سرقت، شب‌ها آنجا بمانم. یک بی‌خانمان ۱۱ کلید داشت و هر شب در خانه یکی‌شان می‌خوابید. هم خیلی جالب بود، هم خیلی عجیب بود، هم خوب بود و هم خوب نبود، ولی من لذت می‌بردم؛ آن‌قدر که امروز درباره‌اش می‌نویسم. من و تهران آن روزها خیلی به هم نزدیک بودیم؛ خیلی نزدیک. فکر می‌کردم تهران جان دارد و با من راه می‌رود؛ همین گونه هم بود. هنوز هم برای آن تهران، بعضی وقت‌ها دلم تنگ می‌شود و نامه می‌نویسم. همین مطلب هم خودش یکی از آنهاست. آن روزها به ترمینال غرب می‌رفتم و مسافران را تماشا می‌کردم. دیدن مسافران زیباست. مسافران با خودشان امید، زندگی و عشق به مقصد می‌برند. کسانی هم منتظر مسافران هستند؛ آدم‌های منتظر مهربان می‌شوند. اجاق‌های منتظران همیشه روشن است، اجاق‌های روشن خانه را گرم می‌کنند، خانه‌های گرم، خوب است. آن روزها، روزهای سختی بودند، ولی در روزهای سخت، کوچک‌ترین خوبی‌ها هم دیده می‌شوند. خوبی‌ها در روزهای سخت زیباترند، ضیافت‌های کوچک در روزهای دشوار، ضیافت‌های بزرگی به حساب می‌آیند، مثل ضیافت کوچک فیلم «پیانو» ساخته رومن پولانسکی که یک تکه شکلات در اردوگاه آلمان‌ها بین خانواده‌ای تقسیم می‌شود. روزهای سخت، زیبایی‌های زیادی دارد.

۳

با بچه‌های هنرمند از تبریز به راه افتادیم، با کریم زینتی و خانواده‌اش، با احمد و نیر، کریم ارجمند، سارا و چند نفر دیگر. قرار شد به اصفهان، یزد و شیراز برویم و هر جا که دلمان خواست چادر بزنیم. در بین راه لحظه تحویل سال نزدیک شد. نزدیک زنجان بودیم. زنجان هم شهر زیبایی است. خاطراتش بماند برای بعد. با هژیر و پدرش، با رضا و خانواده‌اش؛ بماند، بماند برای بعد. در راه زنجان پیاده شدیم تا سفره هفت‌سینمان را بچینیم. سین‌هایمان کم بود. هر کس دنبال یک سین می‌گشت. سفره را چیدیم، یک سین پیدا شد. ساعت را گذاشتیم، سبزه که در طبیعت بود، سیب هم داشتیم، باز هم سینمان کم بود. یک سبد آوردم، داخلش سنگ چیدم، یک سین دیگر هم کم داشتیم. شهلا سنجاق سرش را باز کرد و لحظه تحویل سال در یکی از سیب‌ها زد. قبول کردیم، آن هم یک سین بود، چه فرقی می‌کرد، می‌خواستیم سین‌هایمان تکمیل شود. سفر را ادامه دادیم و رفتیم. قرارمان این بود که هتل نرویم. میان اصفهان و یزد در آباده باران گرفت، بچه‌ها چادرها را جمع کردند و به راه افتادیم.

ویرانه‌ای پیدا کردیم، ویرانه‌ای که سقف داشت. ویرانه‌ها هم بعضی وقت‌ها به درد می‌خورند، بالاخص در روزهای سخت. در ویرانه‌ها می‌توان پنهان شد، مثل پناهندگان جنگ، مثل سربازان بی‌گناه، مثل سرباز رایان. بچه‌ها را زیر سقف ویرانه خواباندیم، نزدیک‌های صبح که شد، همه خوابیدند. عدسی بار گذاشتم؛ آفتاب که زد، عدسی پخته بود، اما کسی بیدار نشد، چون آفتاب می‌چسبید، آفتاب گرم بود، بچه‌ها را گرم می‌کرد. بیدارشان نکردم، چون از خوابشان لذت می‌بردم.

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-کودکی چه زود می‌گذره



:: برچسب‌ها: کودکی , کودکی پسران , دوران کودکی ,
:: بازدید از این مطلب : 613
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 24 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

این که آدم درباره آزردگی‌هایش حرف بزند، اصولا احساس منحصربه‌فردی است که در خیلی از ای‌میل‌ها از آن گفته‌اید. اما کسی هم گفته بود شاید این‌که کسی از بد‌ی‌هایی که در حقش شده حرف بزند آن هم در ابعاد یک کتاب، ‌خودش باعث ناراحتی دیگری شود. خوب اینجا باید جواب داد: بله حق با شماست، این امکان وجود دارد، اما حقی از کسی ضایع نمی‌شود. سربسته می‌نویسیم، اگر هم کسی بداند که کس دیگری چرا و چطور از دستش ناراحت شده، چه بهتر!

سایه ترس از مادرم
من نزدیک ۳۰ سالمه و تو شهرستان به دنیا اومدم. مامانم کُرد بود و پدرم اهل شهری د یگر. پدرم از خانواده‌های خیلی اصیل و سرشناس بود خدابیامرز. دو سالی می‌شه که از دستش دادم. از وقتی خودمو شناختم از مامانم می‌ترسیدم. ترس از مامانم تمام زندگی‌ام رو تحت تاثیر گذاشته بود. ما خانواده خیلی مذهبی‌ای داشتیم، یعنی بابا مذهبی بود، ولی مامانم قبل از ازدواجش با بابا خیلی هم مذهبی نبود. پدربزرگ من یعنی پدر بابا روحانی بزرگی بود و درس خوندن بچه‌هاش خیلی براش اهمیت داشت. پدر و مادر من هر دو دبیر مدرسه بودند.

در ۲۸ سالی که با بابام زندگی کردم یادم نمیاد‌ حتی یک بار پشت سر کسی صحبت کنه یا ما رو آزار بده. کلاً کاری به کار کسی نداشت. ولی برعکس، هر چی اون بی‌آزار بود، مامانم موجود بی‌منطق و زورگویی بود. خدا نکنه کسی ازش انتقادی می‌کرد، زمین و زمان رو به هم می‌ریخت. تو کارشم دیگه بیش از حد خشن و بد اخلاق بود. به قدری که تو مدرسه‌مون همه بچه‌ها یه جوری از کنارش رد می‌شدن که کتک نخورن!

وضعیت خارج از کنترل
شاید باور نکنین، ولی حتی بابا هم ازش کتک می‌خورد و کلا به شدت کنترل همه چی تو دستش بود. کافی بود به جای ۲۰، ۱۸ می‌گرفتی، اون‌وقت بود که باید شب فکر یه جایی غیر از خونه برای خوابیدنت می‌کردی. با همه تو فامیل خودش و بابا قهر بود و صابونش به تن همه خورده بود و همه ازش تو فامیل و همسایه‌ها و مدرسه می‌ترسیدن. تا زمانی خوب بود که تابع محضش باشی. البته همه این اخلاقشو از چشم بابا می‌دیدن و معتقد بودن که بابا بی‌عرضه‌ست.

ولی بابا کلاً آدم آروم و بی‌آزاری بود و به شدت هم مامانو دوست داشت! من همیشه از مامانم می‌ترسیدم. هیچ وقت اجازه نمی‌داد حتی برم جلوی آینه موهام رو شونه کنم، معتقد بود دختر نباید زیاد بره جلو آینه! تا پایان دبیرستان هم اجازه نداشتم خودم برای خودم لباس انتخاب کنم. خودش باید می‌خرید و من می‌پوشیدم. تو این شرایط همه‌مون یاد گرفته بودیم که فقط درس بخونیم و سرمونو بندازیم پایین.

برای برادرهام خیلی سخت نبود، چون به هر حال بیرون از خونه خیلی هم کسی کاری به کارشون نداشت. ولی من که تو خونه اسیر بودم. تو ۱۲ سالی که درس خوندم، بابام سرویس مدرسه‌م بود و حتی حسرت سوار تاکسی شدن یا پیاده‌روی هم روی دلم بود. همیشه آرزو داشتم که پسر بودم و لااقل می‌تونستم برم کتابخانه. زندگی من با همین ترس‌ها و حسرت‌ها گذشته. حالا دیگه از مادرم سن و سالی گذشته و اخلاقش کمی آروم‌تر شده. ولی دیگه جوونی رفته من برنمی‌گرده، ‌من نمی‌تونم مادرم رو نبخشم، ولی اون روزهای سخت رو هم نمی‌تونم فراموش کنم.

 

دلگیری از خانواده
بهمون گفتن که زبونِ رایانه و اینترنت زبونِ آدمیزاد نیست. زبونِ صفر و یکه. خب… این صفر و یک‌ها رو کی می‌نویسه؟ آدمیزاد‌ها دیگه، نه؟ این را برای کسی گفتم که بهم گفت براش قابل هضم نیست که من از یک مسئله به قول خودش صفر و یکی این‌طور دلخور شدم! قضیه چندان دور نیست. مربوط به چند وقتِ پیشه. وقتی یه وبلاگ‌نویسی توی یه وب دیگه از من بد گفته بود و منو متهم کرده بود به جرمی که نکرده بودم.

من اون مطلب رو خوندم و برخلاف انتظارِ همه ناراحت شدم. می‌دونید چرا؟ چون بر این عقیده‌ام که دنیای مجازی آینه دنیای حقیقیه. اصلا فکر‌ها و نوشته‌ها (هر چند مزخرف) توی وجود و نگاهِ کسیه که توی این دنیا داره زندگی می‌کنه. کم پیش میاد کسی چیزی بنویسه که بهش معتقد نیست.

خب. من ناراحت شدم و شدیدا دلخورم. چه اون آدم توی همین شیرازِ خودمون باشه چه بورکینا فاسو یا جزایر قناری یا چه می‌دونم… تیمارستان؟ نه! اون آدم رو حداقل تا این حد می‌شناختنم که تحصیل کرده بود.

شاید نکته اینجا باشه که گاهی برای خودشیرینی یا توجیه کم‌کاریمون شخصیت و نامِ کسی رو دار می‌زنیم. انصاف رو می‌کشیم به این بهونه که در دنیای مجازی هستیم و هر حرفی می‌زنیم به این بهونه که اونجا دنیا، دنیایی آزاده! اما آزادیِ واقعی وقتی برای من معنی پیدا می‌کنه که آدم‌ها در اوجِ بی نظارت بودن، کراماتِ انسانی رو حفظ کنن. اینم از آخرین دلخوریِ من از دیگران.

***

کسی به حرفم گوش نمی دهد
تا به حال چند بار شده که کسی، عزیزی، دوستی از شما خواسته باشد که همین روزها وسط شلوغی‌های کار و زندگی‌تان سری به او بزنید. مخصوصا اگر خودش به دلایلی روزها بیشتر خانه‌نشین باشد. و چند بار شده که فکر کنید حالا حالاها برای این دیدار وقت است. این تصور غلطی است که زمان به ما می‌دهد. مثل سی‌دی‌هایی که قرار بود برای مادربزرگم ضبط کنم. همه چیز دیر می‌شود و از دست می‌رود.

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-حرف را باید زد، ‌درد را باید گفت



:: برچسب‌ها: درد جامعه , درد جوانان , درد دل کردن ,
:: بازدید از این مطلب : 552
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 24 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

آقای شهردار در حالی که مرتب در حال لبخند است و سعی می‌کند خود را خونسرد نشان دهد، رو به خبرنگاران می‌کند و می‌گوید: «جای هیچ نگرانی نیست. ۱۰ مجسمه ناپدید شده را بعضی از مقام‌های امنیتی برای جلوگیری از سرقت به مکانی نامعلوم منتقل کرده‌اند.» اینها را شهردار نایمگن در هلند بعد از ناپدیدشدن ناگهانی ۱۰ مجسمه این شهر می‌گوید تا بعد از تهران، این شهر هم مجسمه‌هایش به صورت عجیب و غریب ناپدید شود. مسالمت‌انگیز‌ترین زندگی در قبیله‌ای در نامیبیا اتفاق افتاد. جایی که در آن کشف شد افراد یک قبیله در کنار سه یوزپلنگ، خوش و خرم زندگی می‌کنند و آب از آب هم تکان نمی‌خورد. در چین هم بعد از جاری شدن سیل در شهر هایکو، ماموران پلیس این منطقه برای این‌که مبادا در بحبوحه سیلاب، کسی هوس سرقت از منازل را داشته باشند، با قرارگرفتن روی چوب‌های بلند در خیابان‌های پر آب پست می‌دادند تا لقب خدوم‌ترین مامور پلیس را به خود اختصاص دهند. اما به غیر از اینها، یک سری اتفاقات عجیب‌تر هم در دنیا اتفاق افتاده است…

۱

تفریحات و سرگرمی‌های بیشتر جوان‌های نسل جدید نسبت به نسل‌های قبلی تغییرهای اساسی پیدا کرده. اما در بین این تفریحات مدرن، گاهی سرگرمی‌های عجیب و غریبی هم دیده می‌شوند که همه توجهات را به خودشان جلب می‌کنند. روسیه تحت شعاع یک فیلم بود که در اینترنت به سرعت زیادی کلیک خورده بود. داستان این تصاویر کوتاه از مدت‌ها پیش در این کشور مطرح شده بود، اما شاید علنی‌ترشدن آن به واسطه چند نمای کوتاه در سایتی مثل یوتیوب باعث شد تا مقامات مسئول در این کشور بیش از پیش نسبت به این سرگرمی جدید که به صورت مرموزی در حال گسترش است، واکنش نشان دهند. فیلم، تصاویر تفریح عجیب، خطرناک و جدید نوجوانان شهر مسکو است که روی خانه‌های نیمه‌ساز و در ارتفاعی در حدود ۳۰۰ متر اتفاق می‌افتد. نوجوانان بدون هیچ نوع وسیله ایمنی روی این سازه‌های نیمه کاره راه می‌روند و در بعضی از صحنه‌ها حتی دیده می‌شود که تعادل آنها از دست می‌رود و حتی در آستانه سقوط نیز قرار می‌گیرند، اما با خونسردی مسیر را طی می‌کنند. فیلم این تفریح عجیب آن‌قدر حساسیت ایجاد کرد که موضوع به بخش اجتماعی پارلمان روسیه هم کشیده شد. در اولین اقدام قرار شده تا در کنار تمام سازه‌های نیمه کاره و در حال ساخت روسیه تا مدتی ماموران پلیس حاضر باشند تا از رفتن نوجوانان به آن جلوگیری کنند. قدم بعدی هم بررسی خاستگاه این رفتار از سوی کمیسیون روان‌شناسی وزارت سلامت روسیه است. خیلی از کارشناسان این کشور این روزها دوست دارند بدانند که چه شده نوجوانان پایتخت روسیه در این هوای سرد به جای ماندن در خانه‌ها و بازی با کنسول‌های بازی‌شان به استقبال این تفریح مرگبار می‌روند. جوابی که شاید یک میلیون و ۲۰۰ نفری که تاکنون در یوتیوب این ویدیو را تماشا کرده اند، منتظر شنیدنش هستند.

۲

«از واحد کنترل به گشت شماره ۳۴۴ خیابان سین گن، یک کامیون سه طبقه در خیابان دوم دیده شده، نظارت کنید.» این جمله‌ای بود که سرنشینان ماشین گشت ۳۴۴ از بی‌سیم ماشینشان می‌شنوند. اول فکر می‌کنند که ممکن است این یک شوخی باشد، اما وقتی پیام چندبار دیگر تکرار می‌شود، به آدرسی که گفته می‌شود می‌روند تا ببینند داستان کامیون سه طبقه از چه قرار است. دوچرخه یکی از اصلی‌ترین وسایل حمل و نقل در خیابان‌های پکن است، اما کامیون آن هم از این نوع عجیب و غریبش آن‌قدر غیر قابل باور هست که باعث شود آنها این پیام را حداقل کمی دیرتر باور کنند. وقتی به محل می‌رسند، کامیونی را می‌بینند که دو کامیون دیگر را روی قسمت بار خود قرار داده و در حال حرکت است. وقتی پلیس راننده کامیون را متوقف می‌کند، اولین سوالی که می‌پرسد این است که چطوری این سه کامیون را روی هم قرار داده‌ای. و راننده هم با اعتماد به نفس جرثقیل را معرفی می‌کند. اما وقتی دلیل تمام این زحمت و حرکت عجیب و غریب را می‌گوید، آن وقت است که دیگر باید به عقل آقای شوفر حسابی شک کرد. او می‌گوید به خاطر جلوگیری از مصرف بنزین و کاهش هزینه‌های حمل و نقل این کار را کرده. البته راننده ادعا می‌کند که نکات ایمنی را هم به خوبی رعایت کرده و آهسته می‌رانده تا مبادا دو کامیون دیگر سقوط کنند و به مردم آسیب برسانند. پلیس پکن دو روز دیگر نیازی به ضبط و جریمه گواهینامه رانندگی این راننده نداشت. آنها او را بعد از ۴۸ ساعت بازداشت به سرعت به یکی از مراکز درمانی – روانی می‌برند تا زمان دادگاه مبادا آسیبی به کسی برساند.

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-بازی با مرگ؛ سرگرمی مدرن



:: برچسب‌ها: بازی با مرگ , سرگرمی مدرن , سرگرمی سالم ,
:: بازدید از این مطلب : 577
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 24 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

«آگاهی» یا «عبرت»؟! به ما «انسان» می‌گویند، با همه ضعف‌ها و قوت‌ها، خیرها و شرها. نیمی صلصال (لجن) و نیمی نفخه ملکوت. به هر سو که سنگین شویم، در واقع به نیمی از وجودِ طبیعیِ خود پناه برده‌ایم. اما «شک» می‌آورند، و پرسشی تردیدبرافکن که در این میان «عقل» چه‌کاره است و اختیار کدام؟ می‌گویند عقل از آن اهریمن است (سر پُل صلصال)، و شهود اما از نفخه رهایی شعله‌ور است، و روشن است به راهِ آدمی در ظلمتِ ازلیِ جاهلیت! حالا بینابین این سرگیجه فلسفی، تکلیف چیست؟ بالاخره «آگاهی» یا «عبرت»!؟ عبرت که همان تجربه نیست، چرا که تجربه، فعلیتِ آگاهی است. پس عبرت در مقام پند و اندرزِ فرّار، در گذر زمان به فراموشی سپرده می‌شود. انسان موجودی ساده‌لوح و هم‌زمان پیچیده است. در واقع هیچ انسانی عبرت‌پذیر نیست. دروغ می‌گوید که پند روزگار را پذیرفته است، و عبرت نیز سرمشق کارسازی است. اگر «عبرت» این عنصر ذهنیِ بازمانده از هر حادثه‌ای، ماندگار و موثر بود، بعد از جنایت قابیل، دیگر اولادِ ابوالبشر دست به سلاح نمی‌برد تا امروز. بشر موجود فراموش‌کاری است. بشر برای تحمل دوران تبعیدش بر این سیاره معصوم، مجبور است با تمام وجود به نعمت فراموشی مسلح شود، تنها سرمایه صلح همین فراموشی است. و البته از سوی دیگر کارمایه پدیده‌ای به نام عبرت، که به مرور زمان از عین به ذهن می‌رسد، جزیره همه فراموشی‌هاست، پس هیچ عبرتی قابل اعتماد نیست، زیرا فراموش می‌شود، گماشته «زمان» است، و «زمان» این نوع راهکارهای ذهنی را می‌بلعد. عبرت، انرژی تکرار است، و تکرار به دلیل حملِ کسالت، نمی‌تواند عملیاتی‌کردن هر عبرتی را تضمین کند. در این مجادله این «آگاهی» است که ذخیره‌گاهِ تجربه می‌شود، و در مقام معلمی مخفی، راه را از بی‌راهه باز می‌نماید. پس مجبوریم تعریف تازه‌ای از مفهوم کهن سال «عبرت» ارائه دهیم. عبرت همان مکافات نیست. عبرت، آموختن از آینه انتقام نیست. عبرت، مرعوب‌شدن در بعد از زیان نیست. عبرت را با تلافی همسان و مقابل نباید پنداشت. به تعریف کهن عبرت که دقت می‌کنم، صادقانه اعتراف می‌کنم که من از هیچ رنج و شکنج و لطمه و له‌شدن و زیان و خطایی عبرت نگرفته‌ام.

عبرت‌گرفتن به تنهایی نشانه پذیرشِ وحشت است. من به آگاهیِ تجربی و علمی و آموزشی در کوران زندگی باور دارم. «عبرت» را طی تاریخ زبان و فرهنگ و مدنیتِ ما به بدترین شکل تعریف و تعبیر و توجیه کرده‌اند. این واژه بوی مخاصمت می‌دهد. همگرا با انتقام و تاوان و جزیه و… است. درس‌گرفتن البته مفهومی انسانی است، که در مسیر آموزش بالفعل می‌شود. «عبرت» به مرور، در شرایطِ متفاوت، در سنین مختلف، و در طبقه و طیف و طایفه‌ای مفهومی شناور دارد. مفاهیم شناور – به اقتضای زمان و مکان و موضوع – سرلوحه مطمئنی نیستند که بشود بالای آن سوگند یاد کرد. تنها این «آگاهی» و «خِرَد» است که می‌تواند شفابخش رویاهای مجروح انسان باشند، این رویاهای مجروح خود اتفاقا دستاوردى رهاشده همان عبرت است که در کارزارِ فراموشی.

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-عبرت‌گرفتن گاهی اوقات زندگی‌ساز است



:: برچسب‌ها: عبرت‌ , عبرت‌ زندگی‌ساز , عبرت‌گرفتن از زندگی ,
:: بازدید از این مطلب : 577
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 24 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

بحث اصلی را باید از اینجا شروع کنیم که انسان در چه فضایی زندگی می‌کند. بعضی از آدم‌ها تنها در گذشته‌هایشان سیر می‌کنند و می‌شود گفت کارشان فقط خاطره‌بازی است. انسانی که با گذشته زندگی می‌کند و در آن غرق شده هرگز تجربه‌ای نمی‌آموزد. اما آن عده دیگری که گفتم، سوای خاطره بازی از گذشته‌هایشان درس می‌گیرند. از گذشته باید تجربه آموخت نه این‌که در لحظاتش جا ماند. شاید این بزرگ‌ترین درسی است که من از زندگی گرفته‌ام. این درس باعث شد که همیشه از تجربیات خودم به خوبی استفاده کنم و با نگاهی تیزبینانه به گذشته، خطاها را تکرار نکنم. درس بگیرم و حواسم باشد چیزهایی را که دیگران تجربه کرده‌اند، دوباره و چندباره تجربه نکنم.

راستش آدم‌ها باید به این نکته توجه کنند که زمان زیادی برای تجربه همه چیزهای این عالم ندارند و بهتر است از تجربه‌های گذشته درس بگیرند و در نهایت بیشترین استفاده را از زندگی‌شان ببرند.

به گمان خودم یکی از دلایل موفقیت من در فوتبال هم همین بهره‌گیری از تجربه‌های قبل بوده. به‌عنوان کسی که همیشه هدفم معلوم بوده، همیشه سعی کرده‌ام خطاهای گذشته را مجددا تکرار نکنم، البته این امر مستلزم تمرین و کمی مرارت است. در حقیقت در ابتدای راهش ما باید تکلیفمان را با خودمان معلوم کنیم. باید بدانیم چه چیزی از این زندگی می‌خواهیم و راهمان را خوب بشناسیم. این گونه حتما احتمال خطاهایمان هم کمتر خواهد شد و راحت‌تر دل به تجربه‌ها می‌دهیم بی‌هیچ غرور و تکبری. خیلی‌ها فکر می‌کنند خودشان علامه دهر هستند، اما تیزهوشی و ذکاوت اینجاست که تو از نتایج کار دیگران راه درست را بسازی و بهتر پیش روی کنی.

اگر بخواهم دوره مربی‌گری‌ام را به دو دوره داخل ایران و خارج از آن تقسیم کنم، همیشه در دوره دوم حواسم بود که از تجربیات دوره اول استفاده کنم و سعی کردم راهی را که در ایران رفته بودم در خارج از ایران دقیق‌تر و هوشمندانه‌تر پی‌گیری کنم. حالا هم که برگشته‌ام از هر دوی این دوره‌ها درس گرفته‌ام و حتما احتمال خطایم کمتر خواهد بود، چون می‌دانم که اشتباهات گذشته را تکرار نخواهم کرد و این رمز موفقیت انسان و بزرگ‌ترین چیزی است که می‌تواند در زندگی بیاموزد، البته اگر به آن توجه کند!

 

قهوه من باز یخ کرد

توی اتاقم نشسته بودم. داشتم روی اینترنت اجراهای «برادوِی» نیویورک رو چک می‌کردم. معمولا هرچندوقت یک‌بار این کار رو می‌کنم. بعدشم روی سایتی می‌رم و خبرهای تئاتری رو یه دید می‌زنم و اگه نقدی درمورد نمایشی که می‌شناسم نوشته شده باشه، می‌خونم. این بارم یه نقد در مورد نمایشی که دست داشتم، مطالبی نوشته شده بود. مشغول خوندن شدم. این‌قدر غرقِ خوندن بودم که متوجه نشدم اتاقم یه‌ کم تاریک شده.

صدای رعد و برق و بلافاصله صدای شُرشُرِ بارون مانعِ خوندنم شد. یه لحظه احساس خوبی بهم دست داد. نقد رو نصفه‌کاره ول کردم، کامپیوتر رو خاموش کردم، رفتم تو بالکن وایسادم، بارون رو نگاه کردم. ناخودآگاه با صدای بلند گفتم: «آخی! زندگی چه‌قد قشنگه.» یه دفعه یاد مطلبی که قرار بود براتون بگم، افتادم. گفتم الان وقتشه. یه قهوه درست کردم، مداد و کاغذم رو گذاشتم جلوم… الان… دارم فک می‌کنم چی باید بنویسم.

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-تجربه‌های تلخ و شیرین



:: برچسب‌ها: تجربه‌های شیرین , تجربه‌های تلخ , تجربه‌های زندگی ,
:: بازدید از این مطلب : 603
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 24 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

روز جمعه ۱۱ اردیبهشت ۱۲۷۵ شمسی (یا همان ۱۷ ذیقعده ۱۳۱۳ هجری قمری)، کالسکه‌ای سلطنتی که تودوزی آبی مخملی دارد توی خیابان‌های طهران می‌رود، سنگفرش‌ها و خیابان‌های خاکی زیر سم اسبش می‌لرزند و مردم برای دیدن مسافرش از پشت سرهم سرک می‌کشند، چیزی در مایه‌های همین سان دهی پُز پُزان فک و فامیل ملکه انگلیس، با خدم و حشم و سربازان و بزرگان و چاکران پشت سرش، یک چیزی اما اشتباه است، یک چیزی مشکل دارد، آن پادشاهی که نشسته توی کالسکه، همان که عینک یک چشمی‌اش را زده و به سبیلش دست می‌کشد، ساعتی پیش در حرم شاه عبدالعظیم مرده است. می‌گویند آخر، میرزا رضای کرمانی آمده روبه‌رویش و با رولور سینه‌اش را هدف گرفته و تق… بعد شاه گفته؛ ای سوختم مرا بگیر و دست به سینه گرفته و خون از قلبش ریخته روی پیرهنش… پس چطوری است که حالا نشسته و دارد سیبیلش را نوازش می‌کند و این کالسکه را به خون خودش نیالوده؟ این جا دیگر تاریخ است که حرف می‌زند، قصه پادشاهی که کالسکه سواری را توی ایران مد کرد و بعد هم اولین پادشاهی بود که جسدش را با کالسکه بردند. جل الخالق آدم چه چیزها که نمی‌بیند، کالسکه هم شد قبر؟

۱- «شخصی دست از زیر عبا در آورده کاغذ بزرگی بعنوان عریضه بطرف شاه دراز کرد… صدای پیشتاب شش لوله از زیر کاغذ عریضه بلند شد، همین قدر شاه مجال کرد که گفت «حاجی حسنعلی خان مرا بگیر»؛ شاه آه بلندی کشیده و دیگر نفس نکشید. صدراعظم بعد از آنکه از گرفتن و محفوظ داشتن قاتل آسوده شد آمد پیش شاه و خیلی سفارش کرد که کسی نگوید شاه کشته شده بگویند تیر بپایش خورده و ضعف کرده است و امر کرد کالسکه شاه را بقدری که ممکن بود نزدیک آوردند و شاه را با تمام لباس و رسمیت چنان که آمده بودند و عینک هم به چشمش زدند، روی صندلی نشاندند…»

۲- در ۱۱ اردیبهشت صد و چند سال پیش، کالسکه نقش مهمی در زندگی آدم‌ها دارد، همان وقت‌ها ۶۰-۵۰ سال است آمد اصلا توی تاریخ ایران، یعنی از زمان محمد شاه قاجار ولیعهد فتحعلی شاه که کمر درد داشته و نمی‌شده روی اسب بنشیند و مجبور شده کالسکه‌ای به روس‌ها سفارش بدهد و در نتیجه این وسیله چهار چرخ برای اولین بار به ایران آمده. پسر این مرد هم همان ناصرالدین شاه خودمان است که نیامده و نشسته می‌رود فرنگ، کالسکه و اتومبیل شاهان فرنگی را سوار می‌شود، از رانندگی کنتسی در روسیه می‌نویسد و ۵۰۰۰ تومن ناقابل کالسکه می‌خرد پولی که می‌شده چندین خانه با آن در دارالخلافه طهران خرید چه برسد به شهرهای دیگر… گرچه از حق نگذریم با شروع رفت و آمد فرنگی‌ها به ایران و البته رفتن سفیران ایرانی به فرنگ و جوانانی که می‌رفتند درس‌آموزی و غیره، کالسکه دیگر در همه شهرها هست، گاهی به آن درشکه می‌گویند که همان کلمه روسی «دروژکی » است و گاهی همین کالسکه که بازهم روسی است و تبریزی‌ها که مستقیم از گرجستان و روسیه آوردنش، به زبان روسی صدایش می‌زنند؛ «کالسکای».

۳- «کالسکه؛ از کلمه کالسکای روسی گرفته شده است و اصل آن شاید از «کاررزا» یا «کاررُزا»ی ایتالیایی و «کالُش» آلمانی است. ترجمه گاری که «بانگریزی فیئن» خوانند و کالسکه و چاپاری داک گاری که برای سواری، مابین راه گذارند و کالسکه اسبی معروف و کالسکه بخار ریل گاری را گویند. (از سفرنامه شاه ایران) گردونی که اطرافش بسته است و از پهلو یا از پشت سر برای دخول در دارد و دو دریچه ابرای ورود هوا در آن تعبیه شده است. این لفظ در فارسی جدید است و گویا از زبان روسی است.»

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-کالسکه‌های قدیم و مشکلات رفت و آمد خانواده‌ها



:: برچسب‌ها: مشکلات رفت و آمد , مشکلات رفت و آمد خانواده‌ها , کالسکه‌های قدیمی ,
:: بازدید از این مطلب : 591
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 24 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

خشونت می‪تواند در شکل‌های متفاوتی بروز کند وبا آسیب فیزیکی آغاز نمی‪شود. از انواع خشونت‪ها می‪توان‪، خشونت جسمی،روحی، جنسی و خشونت در زبان را نام برد. تبعیض قائل شدن و کم ارزش شماردنشیوه زندگی دیگران، اذیت یا آزار و پرخاشگری نیز از دیگر انواع اعمالخشونت هستند که صدمه می‪زنند، ایجاد محدودیت و نا‪امنی می‪کنند، آسیب‪هایروانی بر جای می‪گذارند و پیامدهای مالی و جانی دارند. به نظرم ما جایز نیست که در جواب خشونت، از خشونت استفاده کنیم. همواره معتقدم که دلیلی برای خشونت نیست که نیاز باشد حتی جواب خشونت را با خشونت بدهیم و هیچ اعتقادی هم به خشونت ندارم. اگر بخواهیم ظریف‌تر به موضوع نگاه کنیم، خواهیم دید که «بدی» نسبی و «خوبی» مطلق است. ذات همه انسان‌ها خوب است و حتی اگر آدمی بخواهد که رول یک آدم منفی را بازی کند، باز هم می‌داند که ذاتش در نهایت مثبت است. چون همه قسمت‌هایی از خداوند هستند. خداوند خودش گفته است که: «من خودم را از خودم جدا کردم تا خودم را بهتر بشناسم.» و با توجه به این طبیعتا ذات بشر خوب است. منتها شاید لازم باشد این خوبی را در تکرار زندگی بفهمد و بعدتر یاد بگیرد که بدی پایدار نیست و ذاتش بویی از بدی نبرده است. اگر کسی واقعا به خداوند اعتقاد داشته باشد، می‌داند که خداوند به هیچ وجه از بین بردن موجودات را دوست ندارد، حتی اگر آن موجود افکار پلیدی در سر داشته باشد. حتی برای شرارت هم می‌شود چاره اندیشید و دست به حذف نزد. در این مقوله همه چیز به وجدان آدمی برمی‌گردد و به خلوت انسان با خودش و خدای خودش. چون آدمی نباید از یاد ببرد که خداوند خالق راضی نیست که حتی خاری به پای مخلوقش برود. این گونه شاید دیگر اصلا خشونتی در کار نباشد که بخواهیم ببینیم که پاسخش را باید با همان خشونت بدهیم یا نه.

مشروعیت خشونت

در ابتدا مسئله این است که ما ببینیم خشونت از چه منبع و نهادی اعمال می‌شود. اینجا با مسئله خشونت در روابط افراد عادی کاری نداریم، آن‌چه مطرح است خشونت در سطح جامعه یا در روابط میان دو یا چند کشور است که ریشه این خشونت اغلب در نوع حکومت و رابطه آن با مردم نهفته است. بدیهی است که وقتی حکومتی برخاسته از اراده مردم نباشد، برای بقای خود، دست به خشونت می‌زند. در نهایت این اعمال فشار سبب اعتراض مردم می‌گردد. حالا اگر حکومت این اعتراض را بپذیرد، بدیهی است که نیازی به اعمال خشونت از طرف مردم نخواهد بود. اما متاسفانه کم هستند حکومت‌هایی که به این شیوه رفتار کنند. نمونه بارز آن لیبی و سوریه است که در مقابل اعتراض مسالمت‌آمیز مردم، دست به کشتار زده‌اند. حالا بحث در این است که مردم تا کی می‌توانند به روش مسالمت‌آمیز در مقابل چنین حکومتی بایستند. در اینجا هستند صاحب‌نظرانی که معتقدند در هر حالت، مردم باید بر روش مسالمت‌آمیز خود، پای بفشارند، اما این‌که چگونه می‌توان چنین حکومتی را وادار به پذیرش اراده مردم کرد، هنوز پاسخ قاطعی دریافت نکرده. نوع دیگری از خشونت که اغلب از جانب گروه‌های ناراضی اعمال می‌شود، ترور است. کم و بیش همه فلاسفه سیاسی، ترور فردی را محکوم کرده‌اند. اما برخی از ایشان و نیز برخی از نویسندگان که در آثار خود به مسئله قدرت و رابطه آن با اجتماع پرداخته‌اند، معتقدند که ترور، با همه ابعاد منفی‌ای که دارد، گاه بدل به یگانه راه رهایی از دیکتاتوری فردی می‌شود. این در حالتی است که فرد دیکتاتور به راستی تمام راه‌های مسالمت‌آمیز را بسته و در عین حال خود سررشته همه کارها و نیز همه تجاوزات و تعدیات را در دست دارد. برخی از صاحب نظران معتقدند که ترور چنین فردی می‌تواند گره فروبسته جامعه را بگشاید. نمونه آن در تاریخ خودمان قتل ناصرالدین شاه است که به گمان بسیاری راه را برای ابراز وجود مشروطه‌خواهان و بیان عقاید ایشان باز کرد و در نهایت جنبش مشروطه را امکان‌پذیر کرد. نمونه خارجی آن ماجرای تروخیو دیکتاتور دومینیکن است که ما در «سور بز» آن را از زبان بارگاس یوسا می‌شنویم. خود بارگاس یوسا در مصاحبه‌ای می‌گوید گرچه با ترور مخالف است، اما کشتن تروخیو را محکوم نمی‌کند، چون تروخیو هیچ راهی برای مخالفان و به طور کلی مردم دومینیکن باقی نگذاشته بود.

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-خشونت را همیشه با وجدانت پاسخ بده!



:: برچسب‌ها: خشونت , خشونت جنسی , اثرات منفی خشنت ,
:: بازدید از این مطلب : 579
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 24 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

تمام این سال‌ها، حداقل از وقتی عقلم رسید که منهای پیاده‌روی توی خیابان‌ها و حرف‌زدن درباره آب آلبالو و خواصش می‌شود دغدغه‌های مهم‌تری هم داشت و آدم‌هایی در این دنیا هستند که وقتی درباره تازه‌ترین کتاب خوانده با آنها حرف می‌زنی، می‌دانند چطور جوابت را بدهند، کشف کردم که کافی‌شاپ‌ها می‌توانند فضای امن و آرامی باشند برای آن‌که یک نفر را پیدا کنی و بنشینید دور یک میز و از آن لحظه‌ها حرف بزنید. از نفس بند آمدن موقع خواندن یک کتاب، یا دیدن یک فیلم آن هم خیلی اتفاقی. نه آن‌که مثلا چهار کلمه درددل و سوال و جواب‌های شخصی نداشته باشد، حتما دارد. کشف طعم یک آب‌میوه میکس، یا کیک ویژه روز چهارشنبه، یا حتی پیداکردن یک قهوه فرانسه خوش‌طعم هم از آن لذت‌هایی است که توی کافه‌های شهر پیدا می‌کنید. یک پاتوق ویژه و ساده و دوست‌داشتنی، یکی از آن بهانه‌های کوچک خوشبختی است که توی حرف‌های فروغ بود. تمام این کشف‌های ریز به ریز، کشف‌هایی که احتمالا مسیر زندگی‌ات را تغییر نمی‌دهد، اما عطر و بویش را عوض می‌کند و برایت یک کنج امن و آرام می‌سازد. آن‌وقت می‌دانید چند سال بعد، وقتی یکهو همان جمع دور هم باشید در همان کافه ویژه، چقدر خاطره به سمت شما هجوم می‌آورد؟

احتمالا برای همین است که همیشه کافه لرد، برای ما معنای دیگری داشت و دارد. ما فرارهایمان را به مقصد آن شیرینی‌فروشی انجام می‌دادیم و قهوه‌ها و شیرکاکائوهای خوبی نوش‌جان می‌کردیم. از در و دیوار صحبت می‌کردیم و حتی به بستنی‌هایش هم نظر خاصی داشتیم. برای همین بود که کافه لرد برای ما ویژه بود. ما، ثانیه‌های فرار از کار و درس و دانشگاه را آنجا گذرانده و در حس مشترک فرار با هم، دست به یکی کرده بودیم. برای همین است که وقتی بعد از هشت، ۹ سال، خیلی بی‌‌دلیل و کاملا اتفاقی سر از کافه لرد درمی‌آوریم و بدون برنامه‌ریزی قبلی همدیگر را می‌بینیم، جای چهار پنج نفر دیگر را خالی می‌کنیم و از روزهای دور حرف می‌زنیم.

می‌دانید اعتقادم این است که پاتوق باید چنین جایی باشد. جایی که هم بتوانی تنهایی‌هایت را به آنجا ببری و هم با رفقایت آنجا باشی. جایی که بشود حرف زد و حرف زد و حرف زد و صاحب کافه هم، همراهی‌ات کند. آهنگ‌های توی ام‌پی‌تری پلیرت، همان آهنگ‌های کافه باشند و وقتی سرت را از روی دفتر و کتاب بلند می‌کنی، یک نفر با چشم‌های براق نگاهت کند. کافه پاتوق، یکی از آن اتفاق‌های خوشایند روی زمین است. آدم‌هایی را می‌بینی که با آنها رودربایستی نداری، افرادی را می‌بینی که خوشحالت می‌کنند، حرف‌هایی می‌زنی که جایی برای گفتنشان نداری. توی این راه، تنها مشکل بزرگ آدم‌های ۶۰-۵۰ ساله‌ای هستند که هنوز کافه را با معنای قدیمی‌اش می‌شناسند. اسم کافه که می‌آید، یاد استکان‌ها و زن‌ها و موزیک‌های تند می‌افتند.

اگر شانس بیاورید و یکی از آنها در مسیرتان قرار گیرد، می‌توانید برایشان تعریف کنید که حالا در کافه‌ها قهوه و چای سرو می‌شود و آدم‌ها با همان لباس‌هایی که در خیابان راه می‌روند به کافه می‌آیند و حتی در نصف بیشتر کافه‌های شهر سیگار کشیدن هم ممنوع است. می‌بینید؟ یک روز چشم باز می‌کنید و جوانی کم و سن سال می‌نشیند جلویتان و تمام تصویر و تصورتان از یک واژه را به هم می‌ریزد. پس مراقب سن و سالتان باشید، مراقب لحظه‌های خاص و ویژه‌تان، مراقب ثانیه‌هایی که نمی‌دانید چقدر عمر و جان دارند، مراقب پاتوق‌هایتان باشید.

جوک که نشد حرف حساب

وقتی توی دانشگاه قبول شدم، آن هم شهری با هفت ساعت فاصله از شهر خودم، فکر نمی‌کردم این فاصله روی رابطه‌ام با دوستان دوره دبیرستان تاثیر بگذارد. تا قبل از قبول شدن، هر روز با صمیمی‌ترین دوستم تماس می‌گرفتم. حداقل دو بار در هفته از بقیه دوستانم خبر داشتم. اما بعد از قبول شدن، همه چیز عوض شد. بعد از رفتن به آن شهر دور رابطه ما تبدیل به رابطه پیامکی شد. هر وقت می‌خواستیم از همدیگر یاد کنیم، برای هم اس‌ام‌اس جوک می‌فرستادیم. یک روز که طبق معمول می‌خواستم جوک بفرستم، فکر کردم الان که من این پیام را می‌فرستم در چه حال؟ با چه حالی این اس‌ام‌اس را می‌خواند؟ خوشحال است؟ ناراحت است؟

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-طعم گس آلبالو در انتهای خیابان زندگی



:: برچسب‌ها: طعم زندگی , اعتماد در زندگی , خیابان زندگی ,
:: بازدید از این مطلب : 592
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 24 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

کلاهبرداری در زمانی صورت نخواهد گرفت که اطلاعات شخصی و اطلاعات مربوط به کارت ها شما در دسترس افراد دیگر قرار نگیرند.

نقشه کلاهبرداری افراد کلاه بردار می تواند کاملا هوشمندانه باشد، ولی در صورتی که شما بدانید آنها به چه نحوی کار می کنند و برای اجتناب از آنها چه کاری باید انجام بدهید، نقشه آنها در مورد شما کارایی نخواهد داشت.

ما یک سری از روش های کلاه برداری و دزدی که با هدف به دست آوردن اطلاعات شما صورت می گیرند را در این مقاله بیان کرده ایم.

فیشینگ[1]
فیشنگ در زمانی صورت می گیرد که افراد کلاه بردار وانمود می کنند که از طرف شرکت ها، سازمان ها یا آژانس های دولتی شناخته شده می باشند و با مصرف کنندگان ارتباط برقرار می کنند و سعی می کنند که با استفاده از یک ترفند هایی، اطلاعات شخصی آنها را به دست بیاورند.

بعد از آن، این اطلاعات برای انجام یک سری کلاه برداری هایی مورد استفاده قرار داده می شود که برای مثال می توان به ایجاد حساب های کاربردی جدید به اسم شما یا دسترسی داشتن به حساب کاربری های موجود، همانند بانکداری آنلاین یا iTunes اشاره کرد.

این نوع کلاه برداری می تواند به صورت تلفنی، از طریق ایمیل، یا حتی از طریق پیام فرستادن صورت بگیرد.

برای محافظت از خودتان در برابر این دزدی ها، از ترفندهای زیر استفاده کنید:

حواستان جمع باشد. فقط ایمیل ها، ضمیمه ها و لینک هایی را باز کنید که مربوط به افراد آشنا هستند.
به آن چیزی که می بینید، باور نداشته باشید. دزدیدن رنگ ها، لوگوها و سر صفحه های مربوط به سازمان های مشهور و ایجاد یک پیامی که درست به نظر برسد، کار ساده ای است.
از اشتراک گذاری اجتناب کنید. اطلاعات شخصی یا مالی را از طریق ایمیل، پیام یا تلفن افشاء نکنید.
به URL های وب سایت توجه کنید. لینک ها را دنبال کنید تا ببینید مربوط به چه جاهایی می باشند.
در صورتی که نسبت به درست بودن یک ایمیل شک داشته باشید، سعی کنید از طریق ارتباط برقرار کردن مستقیم با شرکت، درستی این ایمیل را بررسی کنید. ایمیل های فیشینگ مشکوک را به phishing@visa.com گزارش کنید.
سعی کنید که دستگاه مورد استفاده شما سالم باشد. حتما آنتی ویروس های خودتان را به روز رسانی کنید.

روش هایی برای پیشگیری از کلاه برداری
روش هایی برای پیشگیری از کلاه برداری
امنیت سرویس های کیف پول دیجیتال
کیف های پول دیجیتال می توانند حاوی اطلاعات شخصی باشند که شامل شماره حساب های پرداختی شما، رمز ها و اطلاعات شخصی می باشد.

همانطور که محافظت از کیف پول فیزیکی اهمیت دارد، محافظت از کیف پول دیجیتال هم مهم می باشد.

این کلمات “L-O-K” را همواره به یاد داشته باشید تا بتواند به پول خودتان دسترسی داشته باشید و آن را ایمن نگه دارید:

آن را قفل کنید[2] – از ابزارهایی که هم به صورت فیزیکی و هم به صورت پسورد / عبارات ورودی استفاده می کنید، محافظت کنید
فقط خود شما می توانید به اطلاعات مهم دسترسی داشته باشید[3] – اطلاعات حساس، همانند پسوردها، PIN ها و پاسخ به سوالات امنیتی را به صورت ایمن نگه دارید
بدانید که با چه کسی باید صحبت کنید[4] – قبل از اینکه هر اتفاقی صورت بگیرد، افرادی را که در صورت بروز مشکل باید با آنها صحبت کنید را بشناسید.
آنلاین
تهدید مربوط به کلاهبرداری آنلاین، از نرم افزارهای جاسوسی تا تجار مشکوک، واقعی می باشد، ولی شما بهترین ابزار را برای دفاع از خودتان در اختیار دارید.

عامل کلیدی برای مقابله با کلاهبرداری، شناخت این موضوع می باشد که تهدید هایی وجود دارند و شما برای مقابله با آنها باید یک سری اقدامات آسانی انجام دهید.

به منظور پیشگیری از کلاهبرداری آنلاین:

آخرین اطلاعات خودتان را با استفاده از نرم افزار خودتان و محافظت ویروسی نگه داری کنید
پسوردهای قوی داشته باشید
نسبت به ایمیل هایی که از طرف فرستندگان ناشناس هستند، بی توجه باشید
از روش های محافظت کامل استفاده کنید
فایل ها را فقط از سایت هایی که می شناسید، دانلود کنید
· “پیام های تراکنشی” که از طرف بانک و از طریق ایمیل یا پیام متنی فرستاده می شوند را بررسی کنید تا نسبت به خرید های خودتان مطلع باشید
گزینه تایید شده توسط Visa را فعال کنید تا ایمنی بیشتری داشته باشید.

منبع :کانون مشاوران ایران-روش هایی برای پیشگیری از کلاهبرداری



:: برچسب‌ها: روش هایی پیشگیری از کلاهبرداری , کلاهبرداری , دزدی ,
:: بازدید از این مطلب : 568
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 23 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

برای افرادی که معتقدند در تنهایی آرامش و رضایت بیشتری دارند و بهترین لحظات شان، لحظه هایی است که تنها مشغول کار خود بوده و کسی مزاحم شان نمی شود، شنیدن این واقعیت که ارتباط و برقراری ارتباط اجتماعی یک نیاز اساسی محسوب می شود، کمی غیرقابل باور است.

نحوه برقراری ارتباط اجتماعی با دیگران
حقیقت این است که اگرچه همه ی ما لحظاتی از عمرمان به شدت خواستار تنهایی بوده ایم، اما بیشترین زمان بیداری خود را در تعامل با دیگران سپری کرده و از این مراوده لذت می بریم.

البته این موضوع در افراد مبتلا به اختلال شخصیت اسکیزوئید متفاوت است.

افراد مبتلا به این اختلال از تعامل و بودن در اجتماع و ارتباط گریزان بوده و به شدت( البته دائم )، خواهان تنهایی و انزوا هستند.

انسان ذاتا یک موجود اجتماعی است که در دامان رابطه شکل گرفته و متولد می شود.

علاوه بر این که ارتباط یک نیاز اساسی انسان است، بسیاری از نیاز های ما در دامان ارتباط برطرف می گردد،

به عنوان مثال نیاز های مادی، نیاز به احترام و تعلق خاطر، نیاز به عشق و صمیمیت، نیاز به احترام و تائید و سایر نیاز ها در دل ارتباط برطرف می گردد.

 

چگونه رابطه اجتماعی خوبی برقرار کنم؟
بعلاوه برقراری ارتباط اجتماعی باعث افزایش فرصت در زمینه های کاری، پیشرفت، یادگیری، همکاری و در نهایت افزایش احتمال موفقیت می گردد.

همچنین تحقیقات نشان داده که افرادی که ارتباط اجتماعی بیشتری با دیگران دارند، از سلامت روان و رضایت بیشتری نیز برخوردارند.

راز ارتباط اجتماعی موثر و موفق ( از رابطه بد به رابطه خوب)
رابطه اجتماعی با دیگران (خانواده، دوست، همکار)، علاوه بر این که باعث برطرف شدن نیاز ها، افزایش سلامت روان و میزان رضایت مندی از زندگی می شود،

می تواند مشکل ساز گردد.

این موضوع بخصوص در مواقعی که خود شما یا طرف مقابل تان از مهارت های اجتماعی مناسب برخوردار نباشید، دیده می شود.

وقتی در یک رابطه ی اجتماعی نامطلوب قرار داریم سه راه کار برای ادامه پیش رو دارید:

الف: می توانید رابطه معیوب را به کل قطع کنید( گزینه پرطرفدار بسیاری از افراد!).
ب: می توانید با همین وضعیت به رابطه ادامه دهید یا منتظر تغییر رفتار طرف مقابل تان باشد( راه کاری که توسط اکثر مردم انتخاب می شود).
ج: می توانید به دنبال راه کار و تغییراتی در رفتار خود جهت بهبود ارتباط اجتماعی تان باشید.

منبع :کانون مشاوران ایران-چگونه رابطه اجتماعی خوبی برقرار کنم؟



:: برچسب‌ها: ارتباط خوب , ارتباط غیر کلامی , روان شناسی ارتباط ,
:: بازدید از این مطلب : 621
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 23 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

معرفی جامع منابع کنکور ارشد روانشناسی
این مقاله منابع کنکور ارشد روانشناسی را مورد بررسی قرار می دهد.

بدون شک تصمیم گیری برای شروع مطالعه و آمادگی کنکور با سردرگمی هایی در انتخاب منابع صحیح نیزهمراه است.

اگر به عنوان داوطلب رشته ی روانشناسی در مقطع کارشناسی ارشد و گرایش بالینی در حال جست و جوی کامل ترین منابع هستید، با ادامه ی مطلب همراه باشید تا شما را با مهم ترین منابع موجود آشنا کنیم تا بتوانید اولین و مهم ترین بخش موفقیت در کنکور که انتخاب منابع است را به خوبی طی کنید.

سردرگمی در انتخاب منابع کنکور ارشد روانشناسی
این تنها شما نیستید که در انتخاب منابع با سردرگمی و ابهام روبه رو شده اید.

تنوع و گستردگی منابع در کنکور کارشناسی ارشد باعث می شود تا همه ی شرکت کنندگان با ابهاماتی مانند شما مواجه باشند و این مساله برای داوطلبان با رشته های غیر مرتبط بیشتر نیز خواهد بود.

بنابراین بهترین تصمیم می تواند این باشد که بر منابع اصلی تمرکز کنید و نگران حجم زیاد رفرنس های موجود نباشید.


معرفی جامع منابع کنکور ارشد رشته روانشناسی
معرفی جامع منابع کنکور ارشد رشته روانشناسی
در ادامه این منابع را به تفکیک برای تان توضیح خواهم داد.

منابع روانشناسی بالینی
روانشناسی بالینی فیرس
این منبع که برای اکثریت داوطلبان آشناست در دامنه ای وسیع به بخش های مختلف درس بالینی پرداخته و می تواند منبعی جامع و کامل برای شروع مطالعه ی این درس بسیار مهم باشد.

به ویژه در صورتی که غیر مرتبط هستید، شروع مطالعه با فیرس می تواند دیدگاه جامعی در خصوص این درس در اختیارتان قرار دهد.

نکته ی مهم آن است که در کنار مطالعه ی این منبع، نکات گفته شده به صورت خلاصه را در منابع دیگر نیز مطالعه کنید تا نکته ای از قلم نیفتد و بتوانید درصد بالایی کسب کنید.

نظریه های مشاوره و روان درمانی پروچاسکا با تاکید بر بخش هایی که در فیرس گفته نشده است.
نظریه های مشاوره شفیع آبادی
این منبع نیز در مباحث کنکوری سوالات زیادی را به خود اختصاص می دهد و اگر فرصت زیادی ندارید می توانید آن را نسبت به پروچاسکا در اولولیت قرار دهید هرچند توضیحات این کتاب تا حدی مبهم تر و فشرده تر است.

راهنمای سنجش روانی مارنات
بررسی آزمون های روانی، نحوه ی تفسیر و نمره گاری کامل آن ها در مارنات 1 و 2 یافت می شود.

اما پیشنهاد می شود تا به مطالعه ی بخش های سوال خیز آن در کتاب های تست ارشد اکتفا کنید تا انبوه مطالب کتاب شما را سرخورده نکند

منابع درس روانشناسی رشد
روانشناسی رشد لورا برک در 2 جلد
ژنتیک محمود منصور
نظریه های رشد، مفاهیم و کاربردها، ویلیام کرین
برای موفقیت در روانشناسی رشد که از جمله دروس ساده و قابل فهم است بهتر است منابع ذکر شده را با هم مقایسه کرده و ضمن پوشش دهی بخش های ضروری، سایر بخش های مشترک را حذف کنید تا به موفقیت برسید.

منابع درس روانشناسی مرضی (شامل دو درس آسيب و استثنايي)
منابع آسیب شناسی روانی
کتاب خلاصه روانپزشکی کاپلان و سادوک
فصل های مهم و کنکوری خوانده شوند.

حجم بالای کتاب که دارای رویکرد روانپزشکی به اختلالات است، ممکن است داوطلب را سردرگم کند و از مطالعه بازدارد.

آسیب شناسی روانی روزنهان و سلیگمن

منبع :کانون مشاوران ایران-معرفی جامع منابع کنکور ارشد رشته روانشناسی



:: برچسب‌ها: سوالات کنکور ارشد روانشناسی , مشاوره کنکور , منابع ارشد روانشناسی ,
:: بازدید از این مطلب : 549
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 23 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

نحوه بیرون کردن دوستان یا بستگان از خانه تان
درخواست کمک توسط یکی از دوستان یا بستگان در زمان هایی که خود فرد هم مشکلاتی دارید، عبارت از یک موقعیتی است که برای اکثر افراد می تواند پیش بیاید.

اکثر افراد، حداقل برای یک دوره زمانی کوتاه، از کمک کردن خوشحال می شوند.

اختلافات زن ‌و ‌شوهری بر‌ سر ‌رفت ‌و ‌آمد‌های‌ خانوادگی
آیا تا به حال برای شما پیش آمده است که در خانه تان یک مهمانی داشته باشید که رابطه تان با وی برای شما خیلی مهم باشد و بخواهید وی را (بدون ایجاد هیچ نوع کدورت و ناراحتی) از خانه تان خارج کنید.

بدون شک این کار بدون نقش بازی کردن امکان پذیر نخواهد بود.

با راهکارهای زیر می توانید نحوه بیرون کردن دوستان از خانه تان را یاد بگیرید.

از آن فرد بخواهید که به بیرون برود
1. مشخص کنید که به چه دلیلی از آنها می خواهید که به بیرون بروند.
شما باید قبل از داشتن هر نوع بحثی با میهمان خودتان، دلیل این کار را برای خودتان مشخص کنید.

تمامی توافقاتی که مابینتان وجود دارند را بررسی کنید یا هر نوع قولی که صورت گرفته است (یا شکسته است) را بررسی کنید.

در حالیکه عبارت “من زندگی کردن با آنها را دوست ندارم” می تواند یک دلیل قابل قبولی برای درخواست کردن از یک فرد برای بیرون رفتن باشد، ولی شما قبل از صبحت کردن با آنها باید یک سری دلایل محکمی را برای خودتان بیان کنید؛

مواردی همانند “آنها هیچ وقت ظرف ها را نمی شورند”، “آنها قبلا گفته اند که می خواستند چند ماه قبل بیرون بروند” و غیره.

مشکلات موجود به همراه اطلاعات مربوطه را به محض اتفاق افتادن یادداشت کنید.


نحوه بیرون کردن دوستان یا بستگان از خانه
نحوه بیرون کردن دوستان یا بستگان از خانه
در زمانی که شرایط سختی پیش می آید، شما به یک سری گزارشات دقیق و خاص از رفتارهای آنها نیاز خواهید داشت.

این مکالمه یک مکالمه راحتی نخواهد بود و به احتمال زیاد به روابط شما آسیب خواهد زد.

با این وجود، زندگی کردن در کنار یکدیگ و با وجود تفاوت ها یا مشکلات قابل توجه هم به روابط دوستی شما هم آسیب خواهد زد؛

بنابراین در صورتی که آنها مدت زمان زیادی در خانه شما حضور داشته باشند، شما باید نظر واقعی خودتان را به آنها بگویید.

در صورتی که قبل از ورود آنها به خانه تان یک سری قواعدی مشخص کرده باشید، این مکالمه می تواند به راحتی صورت بگیرد.

بهترین روش ممکن عبارت از امضاء کردن یک قراردادی می باشد که تمامی انتظارات موجود از هر فرد را قبل از ورود وی به خانه تان مشخص می کند.

منبع :کانون مشاوران ایران-نحوه بیرون کردن دوستان یا بستگان از خانه تان



:: برچسب‌ها: بیرون کردن دوستان از خانه , روابط دوستانه , نحوه بیرون کردن بستگان از خانه ,
:: بازدید از این مطلب : 589
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 23 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

چگونه بفهمیم که عشق طرف مقابل مان واقعی است؟
با ورود به روابط عاطفی، ممکن است با این سوال مواجه شوید که چگونه می توانم از دوست داشتن طرف مقابلم مطمین شوم؟

مشاوره ازدواج در جلسات مشاوره قبل از ازدواج (NOFOLLOW)در این راه به شما کمک می کند.

از کجا معلوم که حرف هایش واقعی باشند و به دنبال سوء استفاده نباشد؟

چظور می توانم بفهمم آیا این فرد، بهترین گزینه ی موجود برای من است؟

در صورتی که با این سوالات باعث سردرگمی و تردیدتان شده است، با ادامه ی مطلب همراه باشید تا شما را با مهم ترین نشانه های دوست داشتن واقعی آشنا کنیم.

در صورتی که با خیانت روبرو شدید می توانید از مشاوره خیانت بهره ببرید.


روانشناسی عشق و رابطه عاشقانه واقعی
روانشناسی عشق و رابطه عاشقانه واقعی
9 نشانه ی رابطه عاشقانه ی واقعی
به شما وعده ی سر خرمن می دهد.
فردی که دوستدار واقعی شماست، هرگز تلاش نمی کند تا با وعده و وعیدهای واهی و بی اساس، شما را امیدوار نگه دارد.

این کار می تواند نشان دهنده ی این باشد که او نه تنها برای شما ارزشی قایل نیست برای خودش نیز ارزشی ندارد.

در صورتی که وعده های بی ثمر در ارتباط تان زیاد شده، بهتر است بیتشر فکر کنید و دلایل آن را بررسی کنید.

بهتر است بدانید که شلوغی های روزمره، حجم زیاد کارها و مشغله ها، دلیل قانع کننده ای باری خلف وعده نیستند.

بنابراین بهتر است با خودتان صادق باشید و واقعیت ها را با چشمان بازتری ببینید.

برای دیدن تان از زیر سنگ هم که شده، وقت پیدا می کند.
در روانشناسی عشق و رابطه ی عاشقانه ی واقعی بسیار مهم است.

اگر برای فردی مهم باشید، علی رغم همه ی شلوغی ها، شما را خواهد دید.

در صورتی که بارها از او درخواست ملاقات کرده اید و این اتفاق نیفتاده، بهتر است بدانید که برای طرف مقابل تان مهم نیستید.

در روابط سالم، شما و طرف مقابل تان تلاش می کنید تا برای ملاقات هم، برنامه های دیگرتان را جابجا کنید و برای مدتی هر چند کوتاه، از بودن در کنار یکدیگر لذت ببرید.

در کنار او احساس می کنید فرد بهتری هستید.
اینار تلاش کنید تا به هنگام قرار گرفتن در کنار او، به احساسی که در مورد خودتان دارید بیشتر توجه کنید.

آیا بودن در کنار او باعث می شود تا خودتان را فردی خوب و دوست داشتنی بدانید؟

آیا بازخوردهای او در مورد شما به توانایی ها و نقاط قوت تان اشاره دارد؟

فردی که شما را دوست داشته باشد، تلاش می کند تا نقاط قوت تان را به شما گوشزد کند و شما را آنگونه که هستید خواهد پذیرفت.

منبع :کانون مشاوران ایران-روانشناسی عشق و رابطه ی عاشقانه ی واقعی



:: برچسب‌ها: رابطه عاشقانه , عشق , عشق رمانتیک ,
:: بازدید از این مطلب : 543
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 23 تير 1399 | نظرات ()