جلوگیری از تقلب در بین فرزندان محصل
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

اگر گاهی اوقات بیشتر دقت کرده و گوشمان را تیزتر کرده باشیم، بارها از بعضی از محصلان شنیده‌ایم که به یکدیگر می‌گویند: مدیونی اگر فردا به من نرسانی! فصل دو و سه را من می‌خوانم، یک و چهار را تو بخوان! فرمول‌ها با من، اثباتی‌ها با تو! حواست به سرفه‌های من باشد، تا شنیدی کتاب را باز کن! یک ساعت اول را صبر می‌کنیم بعد برگه‌ها را عوض می‌کنیم. نکند زود بلند شوی بروی‌ها… این جمله‌ها خیلی آشنا هستند؛ حتی برای کسانی که مدت‌هاست از درس و امتحان فاصله گرفته‌اند.

نمی‌دانم چه حکمتی در آنها وجود دارد که بیشتر از آن که آدم را به یاد روزهای پراضطراب امتحان بیندازند، لبخند بر لب آدم می‌آورند. امروزه اما دو کلمه آزمون و تقلب تبدیل به جفت جدا‌ناپذیری شده‌اند که با شنیدن و تفکر در آنها هر روز بیشتر از قبل یادمان می‌افتد که تا چه حد از خود و خواسته‌هایمان فاصله گرفته‌ایم…

تقلب چیست و راهکارها مقابله
هرگز انگشتم را توی سر پیچ لامپ فرو نخواهم کرد، چون برق‌گرفتگی درد دارد. وقتی به این آگاهی رسیدم که یک سکه یک ریالی را توی سرپیچ بدون لامپ یک آباژور انداختم. امروز به این حرکت یک کودک شش ساله کنجکاوی می‌گویند، اما آن موقع اسمش شیطنت بود و مستوجب تنبیه. بعید می‌دانم شما یک ریالی دیده باشید، سکه‌ای بود به اندازه همین سکه‌های ۱۰۰ تومانی امروز و امیدوارم سکه ۱۰۰ تومانی دیده باشید، چون خودم خیلی وقت است که هیچ سکه‌ای ندیده‌ام. داشتم تعریف می‌کردم، مشغول کنجکاوی بودم و یک سکه یک ریالی را توی سرپیچ لامپ یک آباژور انداختم که رفت و ته سرپیچ نشست.

در شش سالگی می‌دانستم که سکه یک ریالی ارزش دارد و می‌توان با آن چیزکی خرید، در نتیجه انگشتم را توی سرپیچ فرو کردم تا سکه را بیرون بکشم… به محض این‌که انگشتم با سکه تماس پیدا کرد با جریان برق آشنا شدم که مثل روح خبیثی می‌خواست به زور وارد بدن من شود و راه خود را با گاز گرفتن و دست‌وپازدن باز می‌کرد… روح خبیث تا شانه‌ام بالا آمده بود که لگد زد و به عقب پرتم کرد.

کنجکاوی یا تقلب
بزرگ‌ترها اسم کنجکاوی من را «حماقت» گذاشتند، اما به نظر من اسم درستش «تجربه» بود، حماقت را آنها مرتکب شده بودند که سرپیچ را بدون لامپ رها کردند تا کنجکاوی من تحریک شود. به هر حال، بعد از این تجربه دردناک هیچ‌وقت دستم را توی سرپیچ خالی لامپ فرو نکردم.

می‌دانید فرق یک آدم میانسال، مثل من، با یک پسر یا دختر جوان فقط در تعداد تجربه‌هایی است که دارند، آدم میانسال زمان بیشتری برای ارتکاب حماقت در اختیار داشته و امروز صاحب تجربه بیشتری است.

وقتی من از تجربه‌هایم می‌نویسم، بعضی فکر می‌کنند از موضع آدمی که همه چیز می‌داند حرف می‌زنم و این یک سوءتفاهم بزرگ است. اتفاقا من از جمله معدود شهروندانی هستم که بدون فشار و اجبار اعتراف می‌کنند که هیچ نمی‌دانند. در جواب آنها که می‌پرسند «آخرش چی می‌شه؟» جواب می‌دهم «نمی‌دانم»، در جواب همسرم که می‌پرسد «حالا چه‌کار کنیم؟» جواب می‌دهم «من چه می‌دونم!»، حتی برای ساده‌ترین سوال‌ها از قبیل امشب شام چی بخوریم پاسخی ندارم، می‌گویم نمی‌دانم.

از تکنولوژی هیچ نمی‌دانم، از کارهای فنی هم سررشته‌ای ندارم، همین تازگی توانسته‌ام یاد بگیرم که چطور تلویزیون و ملحقات آن را با دستگاه کنترل از راه دور روشن و خاموش کنم و این بزرگ‌ترین دستاوردی بوده که در حوزه فن‌آوری داشته‌ام. در دانشگاه معماری خوانده‌ام، اما هنر قیروگونی‌کردن پی ساختمان را یاد نگرفتم، بس‌که بی‌استعداد هستم. اطلاعاتم در محدوده هنرهای تجسمی کم است. طراحی خوب را از بد تشخیص می‌دهم، اما چیز زیادی از نقاشی نمی‌دانم، مخصوصا نسل جدید نقاش‌ها را بعد از دیوید هاکنی و لوسین فروید نمی‌شناسم و خیلی کمتر از آن درباره تئاتر و سینما و ادبیات و موسیقی می‌دانم…

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-جلوگیری از تقلب در بین فرزندان محصل





:: برچسب‌ها: تقلب , دانش آموزان تنبل , کنجکاوی ,
:: بازدید از این مطلب : 535
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 2 مرداد 1399 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: