روانشناسی کودک:فطرت کودک
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

فطرت کودک، چونان معادله‌ای ۲۰ مجهولی با چند معلوم است. وظیفه او و ما تبدیل مجهولات این معادله، به معلومات تازه و حرکت مستقیم و مستمر در جهت حل آن است. در آغاز، کم و کیف معلومات نخستین این فطرت بر کودک پوشیده است و با مساعدت پدر و مادر و روزگار، اندک اندک، به شناسایی این شناخته‌ها نایل می‌آید. او به اعتبار حال خویش، موجودی است به خود وانهاده، اما این به خود وانهادگی با ظلمات درون رحم تفاوت‌ها دارد. این جا امکان شناختن و بازشناختن، امکان کشف گام به گام توانایی‌ها، امکان دریافت تدریجی خویشتن هست.

نخستین دانشی که از جهان بیرون خویش فرا می‌گیرد، دانش هوایی است که هم تمامی سطح تن او را در برگرفته است و هم نیازمندانه آن را به درون خود و شش‌هایش فرو می‌برد و دوباره به بیرون می‌راند. در پی این نخستین دانایی، نخستین توانایی خویش را که همان گریستن است، فریاد می‌کند و داستان توانستن است، از همین جا آغاز می شود و تا مدت‌ها، دست‌کم تا ماه‌ها، همین دانایی و توانایی، کار مایه‌های اصلی زندگانی اوست و دانایی‌ها و توانایی‌های بعدی کودک از این جا سرچشمه می‌گیرد.

فطرت از نخستین لحظه‌ها هشدار می‌دهد: این‌جا که تو آمده‌ای، جای چندان راحتی نیست. حتی نفس کشیدن، ساده نیست. می‌بینی که ناگزیر از فرمان‌پذیری هستی، آن هم فرمان‌پذیری از باد. دریغا که چون از دم آبستن شدی، در درد زایمان بازدم نیز باید شکیبا باشی و پس از یک بار آبستنی و زایمان، همواره، چنین باید بود.

کودک‌، در همین لحظه‌ها است که با تنفس بی‌گسست خویش شناسایی جریان پیچاپیچ جبرهای اختیاری و اختیارهای جبری را می‌آغازد و می‌رود تا برای نبرد آشتی آلود زیستن در روزگار بلوغ تن و جان، خود را فراهم آورد؛ روزگاری که طبال قلب، او را به میدان فرا خواهد خواند.

در همین لحظه‌هاست که طبیعت برای تفهیم با هوایی نیک و بد و پاک و پلید به کودک تازه از راه رسیده، زمینه‌چینی می‌کند. او هوای پاک و پالوده را فرو می‌برد و ناپاک و آلوده بر می‌آورد. اما همواره، هوای پاک بیرون از قلمرو اندام‌های او، اقیانوس بی‌نهایت را تداعی می‌کند و هوای آلوده‌ای را که او از شش‌های خویش به بیرون می‌راند، چشمه‌ای خرد را به یاد می نشاند. انگار کسی در نهان جهان عربده سرداده است که: ای نو سفر ناآگاه! من در خدمت تو به پای ایستاده‌ام و ناروایی‌های اندک را نیز بر تو خواهم بخشود. در همین لحظه‌هاست که طبیعت در گوش جان کودک، داستان بی‌اعتباری‌ها را باز می گوید. اندرون او را می آگاهاند که زیست‌مایه اصلی او باد است، تکیه بر باد دارد و همین درد و درمان او به دست باد است و راهی جز اعتماد کردن بر باد نیست. در همین لحظه‌هاست که طبیعت، کودک نورسیده را با قانون بزرگ، قانون قانون‌ها، قانون «آزادی در بندگی» آشنا می‌سازد.

کودک می‌بیند وقتی فرمان باد را گردن می‌گذارد، آسوده می‌شود و چون از فرمانبرداری سرمی‌پیچید، ریسه می‌رود و به حال مرگ می‌افتد. وجدان پنهان او در می‌یابد که در اطاعت، آرامش و آسانی است. همان‌گونه که در عصیان، رنج و دشواری است. انگار فطرت در هر نفس، داستان بلندبالای آدم و حوا را از زیستن در بهشت تا رانده شدن به زمین خاکی، برای او تکرار می‌کند، حتی هواهای متضاد در این قلمرو و جاودانه را در هر دم و بازدم، پیش چشم جان او می‌گیرند. مشاوره کودک و نوجوان

در همین لحظه‌هاست که طبیعت او را می‌آگاهاند که موجودی هموار نیازمند است و به همه چیز این جهان نیاز خواهد داشت، حتی به باد هوا که به حکم فراوان‌ترین بودن، ارزان‌ترین است. اما در کنار این آگاهی، آگاهی دیگری را می‌نشاند که همان آگاهی به خودکفایی در کار برآوردن نیاز است.

دوستی از من پرسید: «راستی چرا فرزند آدم، زیستن را با گریستن آغاز می‌کند؟»

گفتم: «شاید طبیعت خواسته است از همان آغاز به او بفهماند که آزادی با گریستن همزاد است. شاید هم این گریستن همان حکایت شکایت از جدایی است که نای در فراق نیستان آغاز کرده است. چون از این لحظه‌ است که به خود نهادگی آدمیزاد، آغاز می‌شود.»

شگفتا، فطرت، چگونه آموزگاری است که آنچه را که ما در طول هفتاد سال به خیال خود، به همت و توانایی خویش فرا می‌گیریم، در یک نفس به ما می‌آموزاند و بی‌گمان اگر سابقه آن آموزش نخستین فطری نبود، نه به هفتاد سال که در طول هفت‌هزار سال هم آنچه را که اکنون آموخته‌ایم، نمی‌توانستیم آموخت. آری! در همان دم آمدن، همه گفتنی‌ها را با ما گفته‌اند. ناسپاسی است اگر هر یک از ما آن آموزگار پروردگار را از جان و دل دوست نداشته باشیم یا آموخته‌های او را فراموش کرده باشیم.

در نخستین لحظه، ما را سوختند

آنچه می‌بایستمان آموختند.

سخن را با این مقدمه بنیاد کردم تا بدانی تعلیم و تربیت از همان آغاز زندگانی کودک، چونان دو سر کمانی یگانه به وی می نمایند. کوشش کودک و اطرافیان او و سرانجام تلاش و تکاپوی نظام آموزشی و پرورشی کشوری که در آن زیست می‌کند، باید به هم رسانیدن دو سر این کمان و دگرگون کردن آن به یگانگی دایره باشد و لاغیر. تا وقتی آنوزش و پرورش را دو امر جداگانه می‌پنداریم، باید بی‌گمان باشیم که بیراهه می‌رویم. باید به این دریافت درست پشینیان که دانایی و توانایی و علم و عمل در عین حال که ظواهری دوگانه دارند، از وحدت باطن برخوردارند، سرفرود آوریم. از دانش دل برنا طلب کنیم و از آموزش جان پرورد، چشم داشته باشیم.

نظام حاکم بر تعلیم و تربیت کشور به گونه‌ای آشکار به ثنویت این دو امر باور دارد. نیروهای انسانی جداگانه برای آن دو تدارک می‌بیند، واحدهای درسی متفاوت در نظر می‌گیرد، روش‌های تدریس مختلف را برای آن‌ها به کار می‌برد و…

گفتیم آموزش از پرورش و پرورش از آموزش جدا نیست. این حقیقت را نیاکان ما چه پیش از اسلام و چه پس از آن مسلم می‌داشته‌اند. خانه، به عنوان نخستین آموزشگاه و پرورشگاه توأمان کودک به شمار می‌آمده است. وضوح این مطلب چندان است که خود را از ورود در آن بی نیاز می‌یابیم و تنها برای تاکید هر چه بیش‌تر مطلب، قطعه‌ای از سنایی غزنوی – شاعر بزرگ قرن پنجم و ششم – را به یادتان می‌اندازم تا تنگاتنگی این دو مفهوم را در گذشته ایران زمین هرچه پدیدارتر، پذیرفتارآیید:

غازیان، طفل خویش را پیوست

تیغ چوبین از آن دهند به دست

تا چون ن طفل، مرد کار شود

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-روانشناسی کودک:فطرت کودک





:: برچسب‌ها: فطرت کودک , روانشناسی کودک , مواظبت از کودک ,
:: بازدید از این مطلب : 615
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 6 تير 1399 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: