نگارش اولین کتاب برای بزرگترها
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

نگارش اولین کتاب برای بزرگترها

همه چیز به خودتان بستگی دارد. می‌توانید بی‌عقلی کنید، روی دیوارتان (وال یا تایم لاین) جملات صد من یک غاز بنویسید، می‌توانید توی خانه بنشینید و مرتب زندگی خودتان را دود کنید، می‌توانید چند متر طناب بخرید و برای جمله زندگی‌تان، نقطه پایان بگذارید. اما جدا از این بچه‌بازی‌ها، می‌توانید یک لحظه تخیل خودتان را به کار بیندازید و کارهای بزرگ بکنید. چه کاری؟ باور کنید می‌شود خیلی کارها کرد. یکی‌اش نوشتن. نوشتن هم شما را سبک می‌کند و هم می‌تواند زندگی شما را تغییر دهد. شرط ماجرا این است که… ناله نکنید. بنشینید و چیزی واقعی خلق کنید. برای آن‌که ماجرا در ذهنتان جا بیفتد، بد نیست خودمان را در یک فضای تخیلی قرار دهیم که البته اصلا تخیلی نیست.

فکر کنید ۴۰ ساله شده‌اید. (البته اگر بالای ۴۰ سال دارید که هیچی) فقط یک لحظه. خیلی هم سخت نیست. یکی از اطرافیانتان را که ۴۰ سال دارد تصور کنید و خودتان را بگذارید جای او. حالا فکر کنید این آدم از شوهرش (یا زنش) جدا می‌شود. فکر کنید که هیچ شغلی هم ندارد. پولی هم ندارد. چه باید بکند؟ اگر در ایران باشد، یا باید کارهای خلاف انجام دهد یا یکی از این کاغذها را بگذارد جلوی خودش و بنویسد که فلان و فلان و گشنه است. بعد هم کارتن‌خوابی. (لعنتی! ما کلی با کارتون‌ها خاطره خوب داشتیم. از بل و سباتین گرفته تا پدر پسرشجاع. حالا کارتن هم بد شده… کارتن‌خوابی!)

در این شرایط معمولا هر روز دو سه خط به شیارهای روی صورت شما اضافه می‌شود و با آخرین بازمانده پولتان، لباس سفید آخرت می‌خرید. تمام. اما همه اینطور نیستند. بعضی‌ها زندگی تازه‌ای را شروع می‌کنند. حتی در اتاق‌های سرد و تنها، می‌خواهند تولدی دیگر داشته باشند. یعنی یک یک فرد ۴۰ ساله بی‌پول، ناامید، دپرس و همه چیزهای به‌دردنخور نیستند و اصلا برایشان مهم نیست مردم چه می‌گویند. نکته جالب اینجاست که اگر این طوری باشید، ممکن است جی کی رولینگ دیگری متولد شود.

شما می‌توانید کسی باشید که کتابش در هر شرایطی پرفروش و پرخواننده است، حتی زمانی که منتشر نشده. همه دلشان می‌خواهد بدانند که کتابتان درباره چیست. حتی جاسوس می‌فرستند تا موضوع کتاب شما را کشف کنند. اما شما که آن همه اتاق سرد و تنهایی را تجربه کرده‌اید، از پس این چیزها هم بر می‌آیید. ۴۸ ساعت به پخش کتابتان، جلوی مغازه‌ها صف می‌کشند. اصلا هم مهم نیست که چند ساعت بعد، می‌توان کتابت را در اینترنت خواند. مهم این است که زودتر آن را بخوانند، حتی چند لحظه.

هری پاتر بزرگ شده یا کودکی درون شما مرده؟

وقتی شنیدم که رولینگ می‌خواهد کتابی بنویسد که ربطی به دنیای بچه‌ها ندارد، دو چیز توی ذهنم آمد. اول تصویر بازیگر فیلم‌های «هری پاتر»، که اوایل بچه‌ای شیرین و جذاب بود، اما بعدها به زور کرم پودر، ریشش را قایم می‌کردند و دیگری کودکی درون خود خانم رولینگ.

جی کی رولینگ یکی از ثروتمندترین زنان جهان است. در چند سال اخیر همیشه در فهرست ۱۰ ثروتمند جهان قرار داشته و پول‌هایش از پارو بالا می‌رود و معمولا وقتی پول از پارو بالا رود، به جای آن که قورباغه ابوعطا بخواند، کودکی درون آدم می‌میرد. البته در بعضی از جوامع، مثل جامعه ما مرگ بچه‌های واقعی هم مهم نیست. همین چند روز پیش ۲۶ دانش‌آموز دختر در تصادف یک اتوبوس مردند و آب از آب تکان نخورد.

این چندمین باری است که اتفاق‌های مشابه می‌افتد که یادآوری همه آن‌ها، نیاز به وقت زیادی دارد. فعلا قرار است که از گل و بلبل و جی کی رولینگ بنویسیم که وقتی پولدار شد و کودکی درونش مرد، احتمالا سراغ یک کتاب برای بزرگ‌سالان بیاید. (یا برود؟)

بعد از هری عزیز

ماجرای این رمان درباره سیاستمداری است در انگلستان که می‌میرد و مردم را مجبور می‌کنند که برای او عزاداری نکنند. یعنی گریه و این‌ها نکنند و انگار نه انگار که اتفاقی افتاده است. رولینگ در این باره می‌گوید: «باید این رمان را می‌نوشتم، چون به نوشتن آن نیاز داشتم. ایده این رمان در سال ۲۰۰۷ به ذهنم آمد. وقتی در ایالات متحده بودم، جرقه‌های نخستین این داستان در ذهنم زده شد. در تور تبلیغاتی آخرین کتاب «هری پاتر» بودم، سوار بر هواپیما، که ایده نوشتن رمان تازه‌ام به نام «جای خالی تصادفی» به سرم زد و داستان جلوی چشمم نقش بست. دقیقا مثل نوشتن مجموعه «هری پاتر»، احساس می‌کردم که واقعا دلم می‌خواهد آن را بنویسم. از فکر نوشتن این رمان واقعا هیجان‌زده شده بودم. این کتاب به نوعی کتابی بسیار شخصی است.

البته واضح است که خاطره‌نویسی نیست. خود من در کتاب حضور ندارم. روایت من نیست، اما درون‌مایه‌هایی را در بر دارد که برای من بسیار دارای اهمیت است. بله، این نقطه آغاز نوشتن این رمان بود.»

انگار نوشتن این رمان هم یک جورهایی تخیلی است. شما توی هواپیما نشسته‌ای و به جای این که به وصیتنامه‌ات فکر کنی، می‌نشینی و طرح یک رمان می‌آید توی ذهنت. بعضی از مردم واقعا بی‌کار و بی‌ملاحظه هستند. اصلا به آینده خودشان فکر نمی‌کنند. شاید هم خانم رولینگ خودش را جای آن سیاستمدار فرض کرده و بعد فکر کرده که برای تشییع جنازه‌اش آدم‌های زیادی می‌آیند و بعد فکر کرده ممکن است افرادی از این کار جلوگیری کنند. به هر حال جالب است که این طرح در هواپیما به ذهن نویسنده آمده است. او در این باره می‌گوید:« انگار وسایط نقلیه برای من برانگیزاننده هستند.

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-نگارش اولین کتاب برای بزرگترها





:: برچسب‌ها: نگارش اولین کتاب برای بزرگترها , نگارش اولین کتاب برای کودکان , نگارش کتاب ,
:: بازدید از این مطلب : 554
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 1 تير 1399 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: